ترکها قلب تپنده اسلامند پیروان واقعی امام جعفر صادق چه کسانی هستند شیعیان 12 امامی اثنی عشری
مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست کسی که چون محمد است جمال روی خاتم است جان نبی علی ولی قائم آل محمد است {عج} والله ندیدم حق را نپذیرند برادران اهل سنت شریف ترین مردم دنیا هستند و درجا کلام حق رامیپذیرند نام شیعه 12بار در قرآن آمده { وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ} به ابجد وصی پیامبر 359-231 ابوبکر = 128حسین وزیر پیامبر 476 - 231= 245علی 110 + 135 فاطمه 245وصی نبیا 169علی مهدی169به ابجدبرترین دین 926-541عمر ابوبکر=385 با آل قرآن 385 فلسفه دین الله 385با قانون الهی دین الله 385یا الله وصی بحق محمد 385با آل قرآن385 شیعه 385راز اهل عالم 385 شیعه 385بدین واقعی اسلام 385فلسفه دبن الله 385 به دین الهی الله محمد علی 385به اهله محمد فاطمه علی385 اسلام پیامبر 385 فقط دین اسلام 385 این عدد نورانی را جلوی آئینه بگیر ابجد 5 تن آل عباء میشود 583 = 385 شیعیان فرزندان اهل بیت میباشند وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ: نام شیعه چندین بار در قرآن آمده شیعه یعنی چه385به ابجد کبیر لا اله الا الله 166+محمد92+110علی +17 نماز = 385 شیعه یعنی اسلامه حق 245+140 با اسلامه= 385 شیعه نام شیعه 12 بار در قرآن آمده ولی نام فرقه های باطل یک بار هم در قرآن نیامده پس همه فرقه های باطل را محکم به دیوار بزنیم هر چیزی در قرآن بود قبول ولی اگر نبود محکم به دیوار توالت تاریخ بکوبید محکم وهابی اول دوم عمری خیلی ..... شیعه دوازده امامی385 ابجد385بدین واقعی اسلام385اسلام پیامبر385پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 بدین واقعی اسلام 385 اسلام پیامبر 385 فقط دین اسلام 385 فلسفه دین الله 385 به علم ابجد 385 بدین واقعی اسلام 385 شیعه385 یعنی حق اسلامه385 اسلام پیامبر 385فقط دین اسلام 385 بدین اسلام واقعی 385اسلام پیامبر385بدین واقعی اسلام 385اسلام واقعی الله 385 شیعه 385 دوازده بار در قرآن آمده ولی نام شما و فرقه هایتان یک بار هم نیامده استوَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ: به علم ابجد بهترین دین ها 737-541 عمر ابوبکر= دین اسلام 196 کلید اسلام 196 ضرب 14 معصوم شیعه میباشد 196 به ابجد دین اسلام 196 اصوله دین 196 دین اسلام 196 کلید اسلام 196 از پیامبر سئوال شد جانشینان شما چند نفرند فرمود 12 نفر پیامبران چند نفر بودند فرمود 124 هزار نفر و فرمود رسولان حق چند نفر بودند ایشان فرمود 313 نفر به ابجد رمز الله 313هر سال 313 روز با 52 جمعه 52+313= 365 روز سال رمز الله 313+72 یاران امام حسین72 +313 یاران امام زمان = 385 شیعه 385با آل قرآن385 شیعه 385 سلام به نام زیبایت یا قائم آل محمد من فقط دانم که مولایم توایی مولاء دیر نشده دیدار مجدد بنظر شما انگار یادت رفته ما را آقا ما شما را میخواهیم آقا هر وقت شما خواستی که نشد بگو ما بیائیم به دیدن شما وقتی روبروی شما قرار میگیرم تمام حاجاتم بر آورده میشود و دلم آرام میگیردشادی واقعی دیدار با شماست افتخار شیعه نام قائم است لطف مولایم بما هم دائم است مولاء منتظرم تا شکایت به مادرم زهرا نکرده ام بیا آقا جمالتو عشق است یا قائم آل محمدی مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد علیست سرور کائنات محمد استو جمال قائم آل محمد علیست جانشینه حق مولایم علی خیبر کنی بت شکنی یا قائم آل محمدی تو آقایی تو مولایی جمال محمدی کمال علی جمال خدا با رسول توایی جانه شیعه و جانه رسول مگر نام محمد هم علی نیست جانشینه حق پیغمبر علیست همین بس که نام محمد علیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد علیست وصی خدا بت شکن به کعبه به دوش نبی ست جمالتو عشق است یاقائم آل محمدی تو چقدر خوبو زیبایی روح علی جانه محمدی جمال رسولو کمال علی مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست بوود نام تو چون مولاء الهی بوود نام مولاء الهی عزیزه بتولو جانه مصطفایی مرتضایی بحق هم که وصی مصطفایی مرتضایی فرق حیدر کعبه ومحراب چیست هر دو باشد یک نشان حق با علیست قسم به ذات کبریاء که جانشینه مصطفی بوود علی مرتضی مگر نام محمدهم علی هم علی نیست آئینه روی محمد علیست نگینه روی مصطفی بوود علی مرتضی صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد علیست همین بس که نام محمد علیست وصی بحق 110 محمد علیست بت شکن در کعبه بر دوش نبی ست بلغ العلی بکمالهی کشف الدجا بجمالهی حسنت جمیع خصالهی صلو علیه و الهی چه جمال با صفایی شده نامت الهی هم ساقی کوثر علی حیدر علی صحر ابن عم وصی مصطفی حله پوش هل اتایو انما وارث گنجینه سرر قضاء قابل تشریف قوله لا فتا مولاء علیست شا هراره حق تو هستی در سلوک کائنات پرورده به دامن خود مصطفا عجب گلی گل کوثر گل حیدر یا قائم آل محمدی چه جمال با صفایی شه عالمی فدایی که به جای مصطفایی که تو بعداز خدایی شده نامت الهی تو جمال مصطفایی که علی مرتضایی شده بت شکن به کعبه که به دوش مصطفا یی که جمال مرتضایی شده نامت طلایی تو طلای ناب مایی صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد علیست مگر نام محمد هم علی نیست ائینه روی محمد علیست اگه کسی با هوش باشه که عمری نمیشه ولی مکه لیاقت فرزندان پیامبررا از دست داد همه به عراق و ایران آمدند شما اگر دینتان را از ایرانیها فرزندان پیامبر گرفته اید خوشا به حالتان قرآن 351 فارسی351 رسول خدا فرمود روزی یاران سلمان فارسی در عین دانایی و حقیقت شما را به اسلام دعوت و شمانمیپذیرید پیامبر فرمود هیچ کسی شیعه نخواهد شد مگر فرزند دخترم کوثر باشد شیعیان فرزندفاطمه میباشند ما ایرانیان افتخارمان این است که نوهای رسول خدائیم یا از مادری یا پدری فرق نمیکند نسل ایران نسل فاطمه سلامه الله علیه میباشداسلامه حق 245 منظور علی 110+135 فاطمه =245 اسلامه حق میباشنداسلامه حق 245 منظور علی 110+135 فاطمه =245 اسلامه حق میباشند دوست دارم دوباره بنویسم یک بارم برای مولایم مهدی مینویسم مولاء افتخار کن نوکرای خوبی داری اسلامه حق 245 منظور علی 110+135 فاطمه =245 اسلامه حق میباشند یک بار هم برای مادرم حضرت حواء و حضرت فاطمه سلام الله علیه اسلامه حق 245 منظور علی 110+135 فاطمه =245 اسلامه حق میباشندیک بار هم برای شهدای شیعه از حضرت آدم تا حضرت مهدی صلوات الله علیه اسلامه حق 245 منظور علی 110+135 فاطمه =245 اسلامه حق میباشندیگ بار هم برای سنیها که حق را بپذیرند خودشونو مثل عمر به خریت نزنند بخدا اگر حق را نپذیرید روز قیامت بیچاره اید من نوشتم و شما هم خواندید دیگر جای هیچ بهانه ای نیست اسلامه حق 245 منظور علی 110+135 فاطمه =245 اسلامه حق میباشند گمراه دین 310 عمر 310 310کفری 310 دلیل نفاقه جهل عرب 310اباجهل در دین 310منکر310نیرنگ310مار زنگی 310کفری310 منکر 310جاهل منافق310 نامردیه 310عمر 310 نیرنگ310نمرودی310 سامری310 گمراه دین310310نمرودی 310جاهل منافق310ابله منافقا310 مکرن310حرامیان 310بی ایمان دین اسلام310 حرامیان 310 نیرنگ310 قاصب مذهب الله 310 مذهب ناحق اهل دین 310گره اهل دینه 310 قفل اهل دین 310 قاصب مذهب الله 310 مخالف اهل دین 310 فاسق دینه 310 نیرنگ310 با اهل منافق310 ملعون و پلید اهل دین 310قاصب بکل دین 310 اهل نابکار 310 بمنافق اول 310 ابله منافقا310 جاهل منافق310 حرامیان 310عمر 310 گمراه دین 310 منکر 310 کفری 310 نامردیه 310 یا باء دین اسلام 310قاصبان بدین 310عمر 310 جاهل منافق 310 حرامزاده پلید 310 فاسق دینه 310وهابی کودن دین اسلامی 310 رمززناه 310 گمراه دین 310منکر 310نامردیه 310با وهابیه نادان دین حق 310 کفری310 نیرنگ310نمرودی 310سامری310 310دائش وهابی نادان 310 اباجهل در دین 310گمراه دین 310 جاهل منافق 310 کفری 310حرامیان 310 نامردیه 310دزدانه فدک فاطمه 310بمار زنگی 310کفری منکر 310جاهل منافق 310 نامردیه 310عمر 310 سگ مردها310نیرنگ 310نمرودی310سامری310 گمراه دین310 مکرن310 خباثتی1512-1202 سه خلیفه = 310 عمر 310نامردیه 310 منکر310 کفری310نیرنگ 310 عمر310بوگند مردابا 310سگ مرد ها 310 کبر پلید دین 310بقلدره دینه 310نار جهیما310 خاک عالم بر سرت کنم عمر عرعر خر هم بوود لعن عمر این نام 310چیست که عرعر میکند اهل سنت را همه خر میکندتف به روی هر کسی نادان بوود هم طرفدار ابوبکروعمر عثمان بوود عرعر خر هم بوود لعن عمر به ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 ابوبکر 231 فاسق 231جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند به ابجد اشراردینها772-541= 231 احمق ملحد 231 ابوبکر 231 رکب وبا 231ابوبکر231 نفاق 231 عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها231 ادیانی جعلی باطل 231 بابی عقلیها231 یاابوسفیانی231دورویه 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231 احمق ملحد231 لانه جاسوسیه 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر231راه دزدی 231 نفاق 231احمق ملحد231 عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها 231 بابی عقلیها 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر و عمر 541قاتلی 541 ابوبکر و عمر 541در غدیر خم دین کامل شد اکملتو لکم دینکم بعد از وفات پیامبر دشمنان دین خدا گمراه دین 310مکرن کفری عمر310نیرنگ 310گمراه دین 310 مکرن310کفری دزدان فدکه فاطمه310بمارزنگی310 کفری310منکر 310جاهل منافق منافق ابلها 310نامردیه310 کفری310عمر310نیرنگ 310 نمرودی310 حرامزاده پلید310 سامری310 گمراه دین310مکرن 310 بکج راه 231 ابوبکر231 دزده دینه اسلامی 231دزدا فدک نگونه 231ابوبکر 231رکب وبا 231 ابوبکر+310عمر= 541فتنه عالم 676-135 فاطمه = 541 عمر وابوبکر فتنه عالم بودند شرم گینان 651-110 علی = 541 عمر ابوبکر رکب وبا 541 عدواهل بیت بوده اند 541 گرگ منافقینی 541
JSN-LGRP1-CHN 10.0.0.168 1
ابزار وبلاگ 1
خرید لایسنس نود32 1
خرید عینک آفتابی اصل 1
سر دنده ال ای دی led
ردیاب مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اسلامه حق 245 علی 110 + 135فاطمه = 245 =5 ضربدر4ضربدر2= 40 و آدرس alialiali.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 696
بازدید کل : 76536
تعداد مطالب : 313
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

به ابجد مقصر 430+541 عمر ابوبکر = 971 ظالم به دست می آید به ابجد ظالم 971-430 مقصر = 541 عمر ابوبکر541 دشمنه اسلامی 541 اهله شر 541 پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 عمر ابوبکر541 قاتلی 541 مرگ کافر 541 به ابجدکبیر ابوبکر عمر عثمان 1202تفرقه در ادیانه اسلامی 1202نگین ترین مردانه ملحد 1202ننگین ترین نامردان پلید 74 ابجد صغیر 74 به ابجد مردان رجس پلیدی615-541عمر ابوبکر=74 ابجد صغیر سه خلیفه 74 میباشد ان من المجرمین منتقمون74 به ابجد فتنه های دین 615-541=74 فرقه ابجدصغیرسه خلیفه 74 میباشد دین اسلام 74 فرقه شد 74 فرقه ابجد سه خلیفه میباشد (ان من المجرمین منتقمون 74) فرقه شدن دین اسلام توسط عمر22+27 ابوبکر+25 عثمان = 74=74والشجرتها الملعونه 74منافق دین اسلام 467-541= 74عمرابوبکر عثمان74 دزدان نادان یا ملحد دینه اسلامی 467-541عمر وابوبکر = 74 ابجد صغیر سه خلیفه 74منافق دین اسلام 467-541= 74عمرابوبکر عثمان74دزدان نامرده دینه اسلام 467- عمر و ابوبکر 541= 74 74منافق دین اسلام 467-541=74 74عمرابوبکر عثمان74 دزدان نامرده دینه اسلام 467-541عمر وابوبکر = 74 ابجد صغیر سه خلیفه 74منافق دین اسلام 467- 541 ابوبکر عمر= 74عمرابوبکر عثمان74دزدان نامرده دینه اسلام 467- عمر و ابوبکر 541= 74 شیطان گمره 615- 541 عمر و ابوبکر= 74به ابجد کفره 305-231 = 74فرقه در کفر میباشند 74 ابجد عمر 22+27 ابوبکر +25 عثمان = 74 فرقه شدن دین اسلام توسط ابوبکر وعمر و عثمان صورت گرفته 74نفرته 735-661 عثمان = 74 ابجد سه خلیفه 74 میباشد74 ان من المجرمین منتقمون74 سه خلیفه =سه خلیفه تفرقه در دین نمودند آیه قرآن به ابجد صغیر و کبیر عمر و ابوبکر و عثمان این هم آیه قرآن 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 عمر 310+231 ابوبکر +661 عثمان = 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 از تورات و انجیل و اوستا هم خواستید میآورم خیلی پروئید و نامرد آیه قرآن هم به ابجد صغیر هم به ابجد کبیر باید از خجالت بمیرید جواب خدا را چه خواهید داد گمراه دین310 عمر 310 منکر310نیرنگ 310بمار زنگی 310کفری310 منکر 310ابله منافقا310جاهل منافق310 اباجهل در دین 310گمراه دین 310 جاهل منافق 310 کفری 310حرامیان 310 نامردیه 310دزدانه فدک فاطمه 310 منکر 310عمر 310 ابله منافقا 310وهابیه منافقی 310 عمر310 فتنه ها 310+231= 541 ظالم 971-430 مقصر = 541 +430 مقصر = 971 ظالم -310 عمر ظالم 971-310 عمر = 661 عثمان - 430 مقصر = 231 ابوبکر نامردیه 310عمر 310 نیرنگ310 نمرودی310 سامری310 گمراه دین310 مکرن310حرامیان 310بی ایمان دین اسلام310 عمر 310 گمراه دین310 جاهل منافق 310نا اهل کل مذاهب310 نامردیه 310اهل نابکار 310اهل نابکار310 درد کل مذاهب310 نا اهل کل مذاهب 310نابکاراهل دین310 منکر 310 کفری 310 نامردیه 310 عمر 310 جاهل منافق 310 حرامزاده پلید 310 رمززناه 310 گمراه دین 310منکر 310نامردیه 310با وهابیه نادان دین حق 310 کفری310 نیرنگ310نمرودی 310سامری310 310مار زنگی 310کفری منکر 310جاهل منافق 310 نامردیه 310عمر 310 سگ مردها310نیرنگ 310نمرودی310سامری310 گمراه دین310 مکرن310 خباثتی1512-1202 سه خلیفه = 310 عمر 310نامردیه 310 منکر310 کفری310نیرنگ 310 عمر310بوگند مردابا 310سگ مرد ها 310 کبر پلید دین 310بقلدره دینه 310نار جهیما 310 بمار زنگی 310به ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 ابوبکر 231 فاسق 231جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند به ابجد اشراردینها772-541= 231 ابوبکر ابوبکر231 نفاق 231 احمق ملحد 231عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها 231 بابی عقلیها 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق 231دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر231 نفاق 231 عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها231 ادیانی جعلی باطل 231 حرامیان 310 نیرنگ310 قاصب مذهب الله 310 مذهب ناحق اهل دین 310گره اهل دینه 310 قفل اهل دین 310 قاصب مذهب الله 310 مخالف اهل دین 310 فاسق دینه 310 نیرنگ310 با اهل منافق310 ملعون و پلید اهل دین 310قاصب بکل دین 310 اهل نابکار 310 بمنافق اول 310 ابله منافقا310 جاهل منافق310 حرامیان 310بابی عقلیها231یاابوسفیانی231دورویه 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231 احمق ملحد231 لانه جاسوسیه 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر و عمر 541قاتلی 541 عدواهل بیت 527 +14 معصوم = 541 ابوبکر و عمر 541 عدواهل بیت بوده اند


 

دین الله130+183مذهب اسلام  یگانه مذهب الله +72 کاملترین مذهب امامت 72بدین ها= آدم داود هارون علی72= 385 شیعه385 یاران مهدی313 +72 یاران امام حسین=  385شیعه385 مذهب اسلام183 +202محمد علی=385شیعه385 style="font-size: xx-large; color: #0000ff;">به ابجددین64دین64 الله محمد علی 64 جانشین محمد علی 64 اگربتوانید همین الان به مذهب شما درخواهم آمدباکلمه مذهب اسلام  یگانه مذهب الله پیامبر و جانشینش ومذهبتان را ثابت کنید مذهب اسلام 183+202 محمد علی=385شیعه 385اسلام پیامبر 385فقط دین اسلام385پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385شیعه385باآل قرآن385دین الله34+25اصل اسلام = 59مهدی59دین واقعی اسلام 59راهنمای دین اسلام  59 آخرین امام دین اسلام59 مهدی میباشد شیعه یعنی ش شمای یارع علی ه هستیدنام شیعه 12 بار در قرآن آمده است { وان من شیعه" الابراهیم اذ جاء ربه بقلب سلیم } نام کلمه امام هم دوازده بار در قرآن آمده است هویت اسلام553-541فتنه ها=12قابل هدایت553-541 فتنه ها=12به ابجد اسلام12حق12مقدس12 امانت 12اهل اسلام 12پرچم12 مقدس 12اسلام12 امانت12 مقدس12
زلزله 79 +183 مذهب اسلام یگانه مذهب الله=262 ایران ایران 5 حرف کسانی که بی خیال دین و مذهب و نماز هستند اگر در زلزله بمیرند یکراست به سرای دوزخ خواهند رفت خسر الدنیا و الاخره تارک الصلاه" ها از خوک پلید ترند وقتی گمراهی وکج مذهبی بی نمازی رواج یابد خداوند زلزله را برای قربال کافران بی حیاء خائن می فرستدتا شاید توبه کرده ورضایت الله را با نماز از گناهان دوری کنند183مذهب اسلام 183یگانه مذهب الله183 مذهب اسلام183+202محمد علی=385شیعه 183یگانه مذهب الله183 یگانه مذهب الله183نام شیعه 12 بار در قرآن آمده است { وان من شیعه" الابراهیم اذ جاء ربه بقلب سلیم } نام کلمه امام هم دوازده بار در قرآن آمده است مذهب حقی 169علی110+ 59مهدی=169اهل بیت پیامبر12امام رابشناسندبه ابجد اسلام12حق12 12اهل12مقدس12حق12اسلام12اخلاق12امانت 12پرچم12انجمن 12نجاتبخش12امانت 12مقدس12اسلام12ساعت12ماه های سال12رگهای عصب مغز انسان12 رگ میباشد  دین الله130+183مذهب اسلام+72 کاملترین مذهب امامت 72بدین ها= آدم داود هارون علی72= 385 شیعه385 یاران مهدی313 +72 یاران امام حسین=385شیعه 385فلسفه دین الله385 یگانه مذهب الله محمدعلی385دین ناب الله محمد علی 385به ابجددین64دین64 الله محمد علی64 جانشین محمد علی 64 اگربتوانید همین الان به مذهب شما درخواهم آمدباکلمه مذهب اسلام پیامبر وجانشینش ومذهبتان راثابت کنید مذهب اسلام183+202محمد علی=385شیعه 385اسلام پیامبر385فلسفه دین الله385 اسلام واقعی الله385فقط دین اسلام385پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385شیعه385باآل قرآن385دین الله34+25اصل اسلام = 59مهدی59دین واقعی اسلام 59راهنمای دین اسلام  59 آخرین امام دین اسلام59 مهدی شهید: از عمرو بن خالد نقل است که گفت: زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب گفت: در هر عصری خداوند بهپیروان واقعی امام صادق «ع»(جعفریه) چه کسانی هستند؟ یکی از ما اهل بیت احتجاج می کند و حجت زمان ما برادرم جعفر بن محمد است که پیروان او گمراه نشده و مخالفان او هدایت نخواهند شد. (ابن بابویه، محمد بن على، الأمالی (للصدوق)، النص، ص: 544) 

 

امام مالک بن انس درباره امام صادق علیه السلام: در بازه ای از زمان با او در ارتباط بودم. او را ندیدم جز در یکی از این سه حالت: در حال نماز، در حال روزه، در حال قرائت قرآن. و ندیدم که سخنی بگوید الا در حالی که وضو داشت. (تهذیب التهذیب ج 2 ص 104) 

 

ابوحنیفه نعمان بن ثابت: من از جعفر بن محمد فقیه تر ندیده ام. (تذکرة الحفاظ للذهبی ج 1 ص 166)  

اگر مردی از شیعه علی بن ابی طالب علیه السلام در قبیله ای بود باید بهترین شان باشد در ادای امانت و مراعات حقوق و راستگویی تا به او وصیت کرده و امانت بسپارند و از او طلب یاری کنند و بگویند: چه کسی مثل فلانی است که امانت دارترین و راستگوترین باشد؟ او امام جعفر صادق است - مرتدون بدینها 772-541= 231 ابوبکر

2- پلیدترین ملحدها 772-541عمر ابوبکر=231ابوبکر

 

3-خیانت کار عالمی 1433-1202 سه خلیفه = 231 ابوبکر 

 

4-به ابجد خائنان 772-541= 231
5- مرتدون بدینها 772-541= 231 ابوبکر ابوبکر 231 +971 ظالم = 1202 ابجد سه خلیفه وهابی اینم آیه قرآن به ابجد کبیر سه خلیفه ان من المجرمین منتقمون 1202
با اشراردینها772-541 عمر و ابوبکر= 231 با فاجعه جهانی 231 نفاق 231 عصیان 231 دزده دین اسلامی 231 راه دزدی 231به لعین دین 231 ابوبکر231لعین بدین231 احمق ملحد 231

6-پلیدترین ملحدها 772 -541عمر ابوبکر= 231 ابوبکر 231+310 عمر = 541 +430مقصر =971ظالم به دست میآید =541+430 مقصر = 971 ظالم به دست میآیدمقصر430+310 عمر +231 ابوبکر =971 ظالم971+231 ابوبکر رکب وبا =1202 سه خلیفه عمرابوبکرعثمان1202 اینم آیه قرآن 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 این آیه قرآن هم به ابجد صغیر هم به ابجد کبیر ابجد ابوبکر عمر عثمان میباشد1202 ان من المجرمین منتقمون 1202خداوند میفرماید ما ازمجرمان سخت انتقام میگیریم   ظالم به دست میآیدبه ابجد فتنه گران 786- 245 اسلامه حق = 541 ابوبکر عمر541 فتنه ها 541+430 مقصر = 971 ظالم + 231 ابوبکر = 1202 ابجد سه خلیفه کفر 1202 اینم آیه قرآن 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 ظالم 971 - 310 عمر =661 عثمان 661  - 231 ابوبکر = 430 مقصر430 +231 ابوبکر = 661 عثمان661-231 ابوبکر= 430 مقصر  ابوبکر و عمر طبق معادله ظالم و مقصر از شیطان پست تر بوده اند به ابجد منافقان قرآن 673-132 اسلام = 541 عمر ابوبکر 541 فتنه ها 541 اهله شر 541 دشمنه اسلامی541 اولین قاصب اهل بیتی 541    به ابجد541 مقصرادین الهی 541دشمنه اسلامی 541 عمر ابوبکر541فتنه ها 541پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 عمر ابوبکر541 ابجد نامشان 541 میباشد

 

بدعتگرانی 737-196 دین اسلام = 541 عمر ابوبکر 541 بدعت کرد 700-430 مقصر = 370 شیطان +170 آل سعود= 541 عمر ابوبکر541 بدعت کردی 710-661 عثمان = 49 عمر ابوبکر 49 به ابجد صغیر 49 شجره ملعونه 49 عمر میگفت بدعت کردم 740-430 مقصر = 310 عمر به ابجد کبیر ظالم 971 -430 مقصر = 541 عمر ابوبکر

 

 

 

ترکها قلب تپنده اسلامند . به علم ریاضی قرآن علم ابجد12قلب 12 اسلام 12حق 12 خوب میدانند ساعت 12 و ماه های سال 12 قلب 12اسلام 12  هوا12حق12 اسلام 12 نجاتبخش 12 اخلاق 12 واجب 12 اسلام 12 حق12 تر12 در 12 نی 12 کره زمین به 12 ستون نامرئی بنا نهاده شده رگهای مغز انسان 12 رگ عصب میباشد اگه رگ غیرت داری باید بدانی  نام شیعه چندین بار در قرآن آمده ولی نام فرقه های باطل یک بار هم در قرآن نیامده است نام شیعه زینت قرآن بوود غیر شیعه نیست در قرآن ابد فرقه های دین همه باطل بوود فرقه های باطل اثلا" اسمشان در قرآن نیامده تمام بزرگان دین گفته اند به قرآن رجوع کنید اگر در قرآن نبود محکم به دیوارش بکوبید محکم ها وهابی عمری نام فرقه و نام عمر را در کاغذی ینویسید و سنگی در آن بپیچید و محکم به دیوار بگوبید مرد باشید و جواب بدهید  محکم به دیوار تاریخ ابلهان دین دین یکی است و آن اسلام شیعه دوازده امامی  اگر نام فرقه شما هم در قرآن مثل شیعه 12 بار آمده شما هم مثل شیعه بحق 110 دین الهی 110 بحق 110 علی 110یمین 110 عم 110 عم رسول خدا میباشدعلی110 دین الهی 110 درود بر شما برادران عزیزم خدا یکی دین یکی فقط شیعه پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به علم ابجد قرآن ریاضی قرآن فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 فرقه 385 مرد عالم 385 اسلام پیامبر 385 فقط دین اسلام 385 آبروی دین محمدی 385 فلسفه دین الله385منظور از شیعه چیست ؟ شین شهید  شیداء 385 یا علی  مولا به علم ابجد ریاضی قرآن  به ابجد اسلام 132+92 محمد +110 علی +17 نماز +14 معصوم = 385 شیعه 385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385  اسلام پیامبر 385 فقط دین اسلام 385 قال رسول الله 1587 کتابی الله وعترتی1587-1202 عمر ابوبکرعثمان = 385 شیعه385 عترت پیامبر میباشد این عدد مقدس 385 را از راست بخوان 583 ابجد 5 تن آل عباء علیه سلام میباشد 583 را از راست بخوان براستی شیعیان فرزندان اهلبیت پیامبرند به ابجد رضایت دین الهی الله1587 -1202 منهای سه خلیفه ابوبکر عمر عثمان =385 برترین دین 926-541 عمر ابوبکر=385 شیعه 385 به ابجد قرآن 351 فارسی 351 دین اسلام ناب محمدی 351 باگنجینه نابه دین اسلام 351 +14 معصوم خانواده پیامبر = 365 روز سال 5+6+3 = 14 معصوم  365 + محمد20= 385 شیعه 385 راز اهل عالم 385 راز اهل عالم 385  این عدد را از راست بخوان براستی شیعیان فرزندان اهل بیت پیامبرند 583 ابجد 5 تن آل عباء را از راست بخوان براستی شیعیان فرزندان اهل بیت پیامبرند پیامبر فرمود هیچ کسی شیعه نخواهد شد مگر فرزند دخترم فاطمه باشد یا علی انت و شیعتک هم الفائزون  پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 با عقل کل اسلام 385 اسلام پیامبر 385 فقط دین اسلام 385 راز اهل عالم 385  اسلام پیامبر 385 شیعه 385 از راست بخوان 583 ابجد 5 تن آل عباء 583 واز راست بخوانی 385 شیعه میشود
ابجد 5 تن آل عباء 583  به ابجد یا انسانیت یا583 شبکه نور 583 این عدد شریف و نورانی را از راست بخوان  ابجد 5 تن آل عباء 583 این عدد را جلوی آئینه بگیر میشود 385 شیعه 385 رسول خدا فرمود هیچ کسی شیعه نخواهد شد مگر فرزند دخترم فاطمه باشد پیامبر فرمودفقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه385 حرفهای حسابی385اسلام پیامبر385فقط دین اسلام 385 فرزندان اهل بیت شیعیان هستند 583یا انسانیت 583از راست بخوان ابجد 5 تن  385 براستی شیعیان قائم آل محمد بحق میباشند { قال رسوالله} کتابی الله و عترتی 1587-1202 عمر ابوبکرعثمان = 385شیعه385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه385
خداوند از کدام دین راضی میباشد به ابجد رضایت دین الهی الله 1587 - 1202 ابوبکرعمرعثمان = 385 شیعه 385 قال رسوالله فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 اسلامه بحق محمد20+26 علی =385با گنجینه ناب دینه اسلامی 385 { قال رسوالله} کتابی الله و عترتی 1587-1202 عمر ابوبکرعثمان = 385شیعه385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 319 اسلام واقعی 319 شهید 319 دین ناب محمد علی 319 فلسفه دین 319 +66 الله = شیعه385  اسلام پیامبر 385با اسلا ناب محمد علی 385دین ناب الله محمد علی 385 با آل قرآن 385 بدین واقعی اسلام385 دینه حق اسلامی 385 اهل دین اسلام ناب محمد علی 385گوهر بحق دین 385 براه دین حق 385 با عقل کل اسلام 385 فقط دین اسلام 385 بدین واقعی اسلام 385با وصی دین محمد علی 385 موسی به هارون 385فلسفه دین الله385 اسلام واقعی الله385بدین واقعی اسلام 385با آل قرآن385 معجزه دین اسلامی 385 شیعه 385   فلسفه دین 319 +لا اله الا الله46= 365 روز سال فلسفه دین 319 +26 علی +20 محمد = 46 = 365 روز سال 365+20 محمد = 385فلسفه دین الله 385 شیعه 385 اسلام پیامبر385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه385 مهدی امام حق دین ها 385با عقل کل اسلام 385یا جمال الهی امام مهدی 385 بقبله عالم اهل دین 385 دین ناب الله محمد علی 385 با آل قرآن 385 اسلام پیامبر385 باروزنه اميد جهان 385 فلسفه دین الله 385 اسلام واقعی الله385برترین دین 926 - 541 عمر ابوبکر = 385 شبعه385 حکم الهی دین الله 385 بدینه راه حق 385 ده فرمانه 385 بیداری های اسلامی 385 معجزه دین اسلامی 385 بیداری های اسلامی 385 معجزه دین اسلامی 385 با جان دین های الهی محمد علی 385 امام بجهان اهل دین اسلام 385 دین ناب الله محمد علی 385 برترین دین 926- 541 عمر ابوبکر = 385 حکم الهی دین الله 385 حرف های حسابی 385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه385 دین = بدین واقعی اسلام385 اسلام واقعی الله385 فلسفه دین الله 385 اسلام پیامبر 385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385شیعه 385 فقط دین اسلام385 اسلام واقعی الله 385 با نمایندگان دین حق 385یا آرمان های الله 385 با آرمانهای دینی 385 یا آرمانهای الله 385 بسیج حق دین الهی محمد علی 385اسلام پیامبر 385فقط دین اسلام 385بدین واقعی اسلام 385یا الله وصی بحق محمد 385موسی به هارون 385 فلسفه دین الله 385 اسلام واقعی الله385 مهدی امام حق دین ها 385با عقل کل اسلام 385یا جمال الهی امام مهدی 385 بقبله عالم اهل دین 385 دین ناب الله محمد علی 385 با آل قرآن 385 اسلام پیامبر385 فقط دین اسلام 385 بر حقه دین ها 385 به اسلام حق الهی محمد 385 اوله دینها در جهانی 385 به راه حق دین 385 با راه آسان دین 385 اولین راه بدینی ها 385 اسلامنا محمد علی 385 اصل بدین الله اسلام 385 اسلام واقعی الله باروزنه اميد جهان 385 فلسفه دین الله 385 اسلام واقعی الله385 ده فرمانه 385 بیداری های اسلامی 385 معجزه دین اسلامی 385 بیداری های اسلامی 385 معجزه دین اسلامی 385 با جان دین های الهی محمد علی 385 امام بجهان اهل دین اسلام 385 دین ناب الله محمد علی 385 اهل اسلام ناب الهی حق 385 برترین دین 926- 541 عمر ابوبکر = 385 حکم الهی دین الله 385 حرف های حسابی 385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه385 دین = بدین واقعی اسلام385 اسلام واقعی الله385 فلسفه دین الله 385 اسلام پیامبر 385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385شیعه 385 فقط دین اسلام385 اسلام واقعی الله 385 با نمایندگان دین حق 385یا آرمان های الله 385 با آرمانهای دینی 385 یا آرمانهای الله 385 بسیج حق دین الهی محمد علی 385اسلام پیامبر 385فقط دین اسلام 385بدین واقعی اسلام 385یا الله وصی بحق محمد 385موسی به هارون 385 فلسفه دین الله 385 اسلام واقعی الله385 مهدی امام حق دین ها 385با عقل کل اسلام 385یا جمال الهی امام مهدی 385 بقبله عالم اهل دین 385 دین ناب الله محمد علی 385 با آل قرآن 385 اسلام پیامبر385 فقط دین اسلام 385 بر حقه دین ها 385 به اسلام حق الهی محمد 385 اوله دینها در جهانی 385 به راه حق دین 385 با راه آسان دین 385 اولین راه بدینی ها 385 اسلامنا محمد علی 385 اصل بدین الله اسلام 385 اسلام واقعی الله باروزنه اميد جهان 385 فلسفه دین الله 385 اسلام واقعی الله385 ده فرمانه 385 بیداری های اسلامی 385 معجزه دین اسلامی 385 بیداری های اسلامی 385 معجزه دین اسلامی 385 با جان دین های الهی محمد علی 385 امام بجهان اهل دین اسلام 385 دین ناب الله محمد علی 385 اهل اسلام ناب الهی حق 385 بدینه راه حق 385 برترین دین 926 - 541 عمر ابوبکر = 385 شبعه385 حکم الهی دین الله 385 بدینه راه حق 385
حسین 128 امام الهی 128 کلید دین 128 یاگنج دین128موج دینی 128 امام الهی 128 کلید دین 128 سبب دین 128 دین آزاده الهی 128 حسین 128 جان دینی 128 اهل محمد128کلیددین   128 ابجد امام الهی 128 کلید دین 128 حسین 128 دین 64+64 = 128 دین دین حسین 128 به ابجد دین 64+64= 128 دین دین حسین128است به ابجد = دین خدا  669-541 عمر ابوبکر= 128 حسین 128 امام الهی 128 کلید دین 128 نبی الله128 اهل محمد 128  کلید دین 128 امام الهی 128 حسین 128 جان دینی 128 نبی الله128سبب دین 128 کلید دین 128  اهل محمد128 یا گنج دین 128 امام الهی 128 کلید دین128سبب دین 128جان دینی128جان دینی128اهل محمد128
خلیفه خدا 1330-1202 سه خلیفه = 128 حسین
دین خدا 669 - 541 عمر ابوبکر= 128 حسین
وصی پیامبر 359-231 ابوبکر = 128حسین
دین آزاده الهی128 اگر دین ندارید لا اقل آزاد مرد باشید

از بارزترین صفات جعفریه حسن خلق با مخالفان شان است
ما که به اهل بیت «ع» منسوبیم بایدسعی کنیم صفات این بزرگواران را بشناسیم و در خود ایجاد کنیم. برای امام صادق علیه السلام صفات عدیده ای نام برده شده است که از جمله آنها ورع و تقوا و عمل به فرامین الهی و التزام به سنت نبوی است و از جمله بارزترین آنها عبارست از: 
جماعت منتسب به امام با کسانی که شیعه نبودند(ناس) چطور برخورد کنند؟ 
امام علیه السلام بنحوی این صفت را بروز داده بودند که به یکی از ویژگی های بارز شیعیان تبدیل شده بود. در این رابطه دهها روایت نقل شده است و از جمله آنها: 

 

1. ما جاء فی الصحیح عن زَیْد الشَّحَّام عن الإمام الصادق علیه السلام فی خطابه له بصورة مختصرة أَنَّهُ قَالَ: یَا زَیْدُ خَالِقُوا النَّاسَ بِأَخْلَاقِهِمْ، صَلُّوا فِی مَسَاجِدِهِمْ، وَعُودُوا مَرْضَاهُمْ، وَاشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ، وَإِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَکُونُوا الْأَئِمَّةَ، وَالْمُؤَذِّنِینَ فَافْعَلُوا، فَإِنَّکُمْ إِذَا فَعَلْتُمْ ذَلِکَ قَالُوا: هَؤُلَاءِ الْجَعْفَرِیَّةُ، رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ جَعْفَراً مَا کَانَ أَحْسَنَ مَا یُؤَدِّبُ أَصْحَابَهُ. وَإِذَا تَرَکْتُمْ ذَلِکَ قَالُوا: هَؤُلَاءِ الْجَعْفَرِیَّةُ، فَعَلَ اللَّهُ بِجَعْفَرٍ، مَا کَانَ أَسْوَأَ مَا یُؤَدِّبُ أَصْحَابَهُ. (ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه ؛ ج‏1 ؛ ص383 رقم 1128) 
یعنی: در حدیث صحیح از زید شحام از امام صادق علیه السلام است که در کلامی خطاب به او مختصرا فرمود: ای زید! با مردم براساس خلقیات خودشان رفتار کنید. در مساجدشان نماز بخوانید. به عیادت مریض های شان بروید. بر تشییع جنازه های شان حاضر شوید. اگر توانستید امام یا موذن نمازها باشید بایستید که اگر شمایان چنین کردید خواهند گفت: اینها جعفری هستند. خدا جعفر را بیامرزد چقدر خوب یارانش را تربیت کرده است. و اگر این کارها را نکنید خواهند گفت: اینها جعفری هستند. خدا جعفر را نیامرزد چقدر بد یارانش را تربیت کرده است. 
مراد از کلمه ناس به کسانی که از نظر فقهی و اعتقادی با ایشان تفاوت داشتند و به امامت ایشان قائل نبودند که اصطلاحا اهل سنت نامیده می شوند و در این اصطلاح اوج ادب با مخالفان ایشان بروز دارد. 
از نظر امام صادق علیه السلام یک شیعه چطور با برادر سنی خود تعامل می کند؟ 
2. همین حدیث در نقلی دیگر بصورت تفصیلی چنین آمده است که: اباعبدالله (امام صادق علیه السلام) به من گفت: به کسی که می بینی از من تبعیت می کند سلام مرا برسان و بگو شما را به تقوای خداوند تعالی، مجاهده برای او، راستگویی، اداء امانت، سجده طولانی و حسن معاشرت با همسایگان توصیه می کنم. محمد پیامبر خدا ص با این توصیه ها آمد. امانت را به آنکه به شما اعتماد می کند چه خوب باشد و چه بد بازگردانید. همانا پیامبر ص به بازگرداندن سوزن و نخ هم تاکید داشتند. با عشیره های خودتان در ارتباط باشید و بر جنازه های آنها حاضر شوید و به عیادت مریض های آنان بروید و حقوق شان را بپردازید. 
اگر یکی از شما در دین اش ورع داشته باشد و راستگویی کرده و ادای امانت نماید و با مردم حسن خلق داشته باشد خواهند گفت: او جعفری است. این است که مرا خشنود می سازد و نیکی او به من می رسد. و خواهند گفت: این ادب جعفر است. و اگر جز این باشد ننگ و بلای او به من خواهد رسید و خواهند گفت: این ادب جعفر است! 
پس بخدا قسم که پدرم به من چنین گفت که: اگر مردی از شیعه علی بن ابی طالب علیه السلام در قبیله ای بود باید بهترین شان باشد در ادای امانت و مراعات حقوق و راستگویی تا به او وصیت کرده و امانت بسپارند و از او طلب یاری کنند و بگویند: چه کسی مثل فلانی است که امانت دارترین و راستگوترین باشد؟ 
(الکافی (ط – دار الحدیث)، ج‏4، ص: 681 رقم 3602 / 4 باب 1- بَابُ مَا یَجِبُ مِنَ الْمُعَاشَرَة . الفقیه، ج 1، ص 383، ح 1128، معلّقاً عن زید الشحّام، ملخّصاً، مع اختلاف. تحف العقول، ص 487، عن الهادی علیه السلام، إلى قوله: «وطول السجود وحسن الجوار» مع اختلاف یسیر. راجع: المحاسن: ص 18، کتاب القرائن، ح 51؛ وتفسیر العیّاشی، ج 1، ص 48، ح 65؛ وصفات الشیعة، ص 27، ح 38؛ والاختصاص، ص 25؛ وتحف العقول، ص 299 ، الوافی، ج 5، ص 524، ح 2498؛ الوسائل، ج 12، ص 5، ح 15496.) 
این حدیث صحیح از سه مساله مهم سخن گفته است که باعث ایجاد شادی در دل امام صادق علیه السلام می شود. در اینجا تعریف جعفری روشن می گردد تا فایده انتساب به ایشان معلوم گردد: 
مساله اول: 
اطاعات از امام و استجابت فرمان او که از موارد ضروری و نمی توان به ثمرات و فواید سخن امام واقف شد الا اینکه در عمل توصیه های ایشان را مراعات کنیم. می توانیم اصحاب ایشان را دو قسمت بدانیم: 
قسمت اول: کسانی که اطاعت امر ایشان را کرده و از نهی ایشان پرهیز دارند و خواسته های ایشان را محقق می نمایند. در این حدیث به ایشان اشاره دارد که دل ایشان را شاد می کنند. 
قسمت دوم: کسانی که به اوامر ایشان عمل نمی کنند و فقط اسما به ایشان منتسب هستند . اینان هستند که دل ایشان را به درد آورده و غمگین می سازند و مایه ننگ هستند. چنانچه در حدیث ذکر شده است. 
فرقی هم ندارد که اینها در زمان حیات امام باشند یا خیر. 
مساله دوم: 
مفهوم تشیع نزد امام صادق علیه السلام و بالاخص مفهوم جعفری و چگونگی تحقق صحیح این مفهوم که در این حدیث صحیح به این موارد اشاره شده است: تقوای خدا، ورع در دین، مجاهده مخلصانه، راستگویی، امانت داری برای نیک و بد، سجده طولانی، حسن همسایگی 
مساله سوم: 
روش شیعه در برخورد با مخالفان: که در این زمینه امام علیه السلام به چند عنصر اساسی درباره سلوک شیعه جعفری اشاره می کنند که عبارتند از: حفظ روابط عشیره ای، نماز بر جنازه ها، عیادت مریض ها، ادای حقوق شان به صورت عام، اداء امانت، حسن خلق شیعه با مخالفان. 
مفهوم صحیح جعفری: 
بین برخی عناصر این حدیث که امام مطرح کرده اند روابطی هست که مجموعا مفهوم جعفری را شکل می دهد: 
1. ایجاد تصویر مناسب از منتسبان به امام جعفر صادق علیه السلام تا بگویند اینها جعفری اند. 
2. ایجاد تصویر مناسب از امام جعفر صادق علیه السلام در منظر کسی که ایشان را نمی شناسد و کسی که با ایشان از نظر فقهی و فکری و اخلاقی همراه نیست. 
3. مراقبت جدی بر عدم تخریب چهره اهل بیت علیهم السلام 
هر آنچه علیه ایشان گفته شود مربوط به کسانی است که به اسم شیعه هستند ولی در عمل مایه ننگ اهل بیت می باشند. 
4. دعوت به اهل بیت علیهم السلام با عمل و نه زبان: 
مساله مهم عمل صالح و رعایت تقوای الهی است نه خطبه های رنگارنگ و فلسفه های توخالی چنانچه این روایت و روایات دیگر بدان اشاره دارند. 
در حدیث از ابن ابی یعفور است که گفت: امام صادق فرمود: کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الْوَرَعَ وَالِاجْتِهَادَ وَالصَّلَاةَ وَالْخَیْرَ فَإِنَّ ذَلِکَ دَاعِیَةٌ (الکافی ج : 2 ص : 78) 
یعنی مردم را با غیر زبان تان دعوت کنید. اگر در شما ورع و مجاهده و نماز و نیکی ببینند بهترین دعوت است. 
مخاطب این حدیث شیعیان ایشان هستند که آنها را به رفتار مناسب دعوت می کند تا مفهوم تشیع بر آنان صدق کند و آنگاه است که خود اینها دعوت به سوی اهل بیت علیهم السلام و معرفی ایشان می باشد. 
در حدیث صحیح از ابی اسامه (زید شحام) است که می فرماید شنیدم از امام صادق علیه السلام که فرمود: وَکُونُوا دُعَاةً إِلَى أَنْفُسِکُمْ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ، وَکُونُوا زَیْناً وَلَا تَکُونُوا شَیْناً (الکافی ج : 2 ص : 77 ورواه محمد بن سلیمان الکوفی فی کتاب مناقب الإمام أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام ج 2 ص 123ح 773 ونحوه فی أمالی الطوسی ص 440 987 ح 44 المجلس 5 وأمالی الصدوق ص 484 ح 17 من المجلس 62) 
یعنی مردم را بدون سخن گفتن به سوی خودتان بخوانید و برای ما زینت باشید نه عار! 
این مساله یعنی زینت بودن برای اهل بیت و نه عار بودن برای ایشان از مسائل مهمی است که در احادیث خیلی بر آن تاکید شده است. آنها در سخنان خود خواسته اند که شیعیان به نیکویی آراسته شده و از هر بدی دوری نمایند. این مساله عمق ارتباط میان شیعه و ائمه را نشان می دهد و تاثیر رفتار سوء شیعه بر آنان را می نمایاند. 
علامه مجلسی گفته است: کونوا دعاة یعنی دعوتگر مردم به سوی راه خودتان با اعمال نیکو و اخلاق کریمانه باشید. 
آنچه لازمه محبت اهل بیت است: 
شیعیان باید در این زمینه ها خود را مقید بدانند: 
1. تخلق به اخلاق اهل بیت و عمل به آن اخلاق در میان شیعه و سنی 
2. محبت به مردم و رفتار با مردم به نحوی که دوست داریم دیگران با ما داشته باشند 
3. نیکی کردن به دیگران حتی اگر از مخالفان ما باشند 
4. حفظ زبان از کلمات اضافی 
5. یاد گرفتن علوم اهل بیت بصورت درست و آموزش دادن آنها به غیرشیعیان تا با این علوم آشنایی یابند 
6. مواظبت در نقل روایات اهل بیت علیهم السلام حتی اگر صحیح باشند 
7. غربال کردن احادیث غلط و درست و تمسک به انچه موافق قرآن است و ترک مخالف قرآن 
8. پوشانیدن آن اسرار اهل بیت که نقل شان مناسب نیست 
9. توقف در شبهاتی که به علوم و احادیث آنها مربوط می شود جهت حل آن 
عدم ورود به مسائل اختلافی با نام اهل بیت علیهم السلام چنانچه در حدیث آمده است که : به اسم ما بر مردم چیزی را بار نکنید (الأمالی (للطوسی) ؛ النص ؛ ص232 ، بشارة المصطفى ص : 113) 
10. مدارا با مخالفان 
11. محبوب کردن اهل بیت علیهم السلام نزد غیر شیعیان: که یکی از راهها عرضه صحیح علوم ایشان است 
از عبدالسلام هروی از امام رضا علیه السلام: خدا بیامرزد آن کسی را که امر ما را احیا می کند 
گفتم: چطور امر شما زنده می گردد؟ 
فرمود: معارف ما را بیاموزد و آنها را به مردم بگوید که اگر مردم نیکویی های کلام ما را بدانند از ما تبعیت می نمایند. (وسائل ‏الشیعة ج : 27 ص : 92 حدیث 33297 عن عیون أخبار الرضا - الشیخ الصدوق ج 2 ص 275) 
آنچه ایجاد دشمنی با ائمه می نماید: 
1. وارد کردن دروغ و خرافه به احادیث ایشان 
2. علل سیاسی تخریبگرانه 
3. آنچه سبب ایجاد بغض به ایشان می شود. 
در جنبه سلبی عواملی که باعث ایجاد بغض به اهل بیت می شود چیست که شیعیان از آنها پرهیز کنند؟ 
در ادام برخی موارد که باید شیعیان از آنها پرهیز جدی داشته باشند را می آوریم: 
1. بار شدن اقدامات غلط شیعیان بر اهل بیت علیهم السلام چنانچه امام باقر علیه السلام اشاره فرمودند 
2. نقل برخی احادیث مخالف قرآن و انتساب آنها به اهل بیت 
3. تبدیل احادیث اهل بیت به عقاید باطل و فاسد 
4. تحریف احادیث اهل بیت 
5. افزودن به کلام ایشان یا تغییر آن از سر هوا و هوس 
6. دخالت های بیجا 
بسیاری از مسائلی که اینک شیعیان با آن درگیر هستند ناشی از دخالت نابجای علمی یا عملی شیعه در سیره اهل بیت و عدم توجه به آن است. 
7. آنچه که شیعه از سر ظلم مطرح کند 
اثر احادیث مشکوک در ایجاد دشمنی با اهل بیت 
از دیرباز دشمنان اهل بیت راههای مختلفی را برای تخریب چهره ایشان انجام داده اند لذا احادیث کذبی را جعل کرده و به ایشان نسبت دادند و برخی غلو ها و کرامت های ناصحیح را درباره ایشان جعل نمودند که مخالف قرآن و عقل بود و سبب اهانت به مقدسات می شد. حتی اهانت به مکه و مدینه را از زبان ایشان نقل کردند! 
اهداف دشمنان از این اقدامات: 
1. بعد از انکه دشمنان دانستند که اهل بیت بنا بر حدیث صحیح ثقلین عدل و در کنار قرآن هستند و امت اسلامی نمی تواند کسی را بر آنها مقدم بشمارد سعی کردند که ایشان را دشمنان اسلام نشان دهند! و احادیث جعلی ساختند. 
2. تلاش برای ایجاد بغض اهل بیت در عامه مسلمانان 
3. دور کردن اهل بیت از مسائل سیاسی و رهبری امت اسلامی 
4. تثبیت نظام ظالمان و سیطره بر امت اسلامی 
5. ضریب دهی به دروغگویان و جعل کنندگان در حکومتهای دشمن با اهل بیت 
6. دشمنی با شیعه و شکنجه و فشار بر آنان 
7. تلاش برای دور کردن امت اسلامی از اهل بیت و وارد کردن دشمنی در قلب آنها که تا حدی در این امر موفق شدند چرا که: مردم شناخت کافی نداشتند، از جنگ روانی بهره بردند، ابزارهای تشویقی و تنبیهی را به کار بردند، اجرای بسیاری از این اقدامات علیه عامه و خاصه شیعه، عدم غربال احادیث منتسب به ایشان که محمل سوء استفاده دشمن و ایجاد عداوت با ایشان را مهیا می کند. 
مخالفان مرجعیت مخالفان امام هستند 
زمانی بود که عده ای مخالف ائمه بودند و الان هم کسانی هستند که اگر امام بیایند باز با ایشان مخالفت می کنند و اینک همانها در حال مخالفت با مرجعیت هستند. برخی مواضعی تند علیه مراجع شیعه گرفته اند چنانچه درباره آیت الله سیستانی دام ظله این اتفاق افتاد چرا که ایشان برای وحدت شیعه و سنی در عراق و سایر کشورها خطاب به شیعیان فرمودند که نگویید اهل سنت بلکه بگویید برادران ما و حتی جان ما. 
با وجود همه عظمت و بزرگی ایشان ولی افراطیون و شرورها اقدام به حمله ناجوانمردانه به ایشان و ایجاد تمرد در مردم حول ایشان کردند! 
اگر امام معصوم هم امروز می بود همین صاحبان اندیشه های افراطی علیه ایشان اقدام می کردند چرا که اینها خاضع در برابر کتاب و سنت نیستند! با وجود اینکه دهها روایت در نهی از فکر و اعمالی که اینها دارند وجود دارد ولی اقدامات زشت اینها علیه اهل سنت ادامه دارد! 
 
سوء رفتار برخی از شیعیان: 
برخی شیعیان اقدام به رفتارهایی زشت و فحاشی و لعن مخالفان خود می کنند که خلاف قطعی سیره اهل بیت علیهم السلام می باشد. الان برخی شبکه های ماهواره ای که نام های اهل بیت را نیز با خود به یدک می کشند در حال چنین اقداماتی هستند که البته از آمریکا و انگلیس حمایت می شوند تا امت اسلامی را پاره پاره کنند. این اقدامات همگی بر علیه شیعه و اهل بیت تمام خواهد شد. 
اینها مایه ننگ اهل بیت هستند و مایه ناراحتی و حزن ایشان می باشند. اینها به تمامه از روح مذهب جعفری بی نصیب اند و با اسلام نسبتی ندارند که حدیث زیر آنرا به خوبی نشان داده است: 
در حدیث صحیح از حنان بن سدیر است که فرمود: ابوالصباح کنانی به امام صادق عرض کرد: درباره شما از مردم چه زخم زبان ها که نمی شنویم! 
امام فرمود: مگر از مردم چه می بینی؟ گفت: هر گاه میان من و فردی دیگر سخن پیش می آید می گوید: جعفری خبیث! 
امام فرمود: شما را بخاطر من سرزنش می کنند؟ گفت: آری! 
فرمود: به خدا سوگند کسانی از شما که پیروی جعفر را می کنند خیلی اندک اند! تنها اصحاب من کسانی اند که ورع و پارسایی شان شدید باشد، برای خالقش عمل کند و ثواب را از او امید داشته باشد. اینها اصحاب من هستند. 
(الکافی (ط – دار الحدیث)، ج‏3، ص: 197 حدیث 1633 / 6 باب الورع . الکافی، کتاب الإیمان والکفر، باب المؤمن وعلاماته وصفاته، ح 2288، عن محمّد بن یحیى، عن أحمد بن محمّد بن عیسى، عن محمّد بن إسماعیل، عن منصور بزرج، عن مفضّل، عن أبی عبداللَّه علیه السلام، مع زیادة فی أوّله. وفیه، نفس الباب، ح 2302؛ والخصال، ص 295، باب الخمسة، ح 63؛ وصفات الشیعة، ص 7، ح 12؛ و ص 11، ح 21، بسند آخر، وفی کلّ المصادر من قوله: «إنّما أصحابی من اشتدّ» مع اختلاف الوافی، ج 4، ص 326، ح 2032؛ الوسائل، ج 15، ص 244، ح 20398، من قوله: «إنّما أصحابی من اشتدّ»؛ البحار، ج 70، ص 298، ح 6.) 
این روایت نشان می دهد که رفتار شیعیان چه تاثیری بر نگاه دیگران به اهل بیت دارد. افراطیون چه به اسم شیعه و چه به اسم سنی مثل داعش با رفتارهای افراطی خودشان دارند نام دین و مذهب را خراب می کنند و گرایش به اسلام و ایمان را در دیگران کمرنگ می سازند. 
دعوت به اقتداء به ائمه در نوع مواجهه با مخالفان: 
در حدیث صحیح از معاویه بن وهب آمده است که گفت: به ایشان گفتم: چگونه بین خود اقوام مان را درست کنیم و با کسانی که با ما رفت و آمد دارند ولی تحت امر ما نیستند؟ 
امام فرمود: به ائمه خودتان بنگرید و به آنها اقتدا کنید. آن کاری را بکنید که آنها می کنند. بخدا قسم ما به مریض های آنها سر می زنیم و بر جنازه های شان حاضر می شویم و له یا علیه آنها شهادت می دهیم و امانت های شان را به آنها باز می گردانیم. (الکافی (ط – دار الحدیث)، ج‏4، ص: 681 رقم 3601 / 4 باب 1- بَابُ مَا یَجِبُ مِنَ الْمُعَاشَرَة . الوافی، ج 5، ص 523، ح 2495؛ الوسائل، ج 12، ص 6، ح 15497.) 
شیخ حسین الراضی  – امام جمعه منطقه الاحساء عربستان
معروف این است که جماعت ها به شخصیت هایی منتسب می شوند که فکر و عقیده شان را از آنان می گیرند و بر مدار فقه او حرکت می کنند. شیعه اثنی عشری هم به امام صادق علیه السلام منتسب می باشد که در زمان او جعفری نامیده می شدند. 
اقوال برخی علمای هم عصر ایشان: 
زید شهید: از عمرو بن خالد نقل است که گفت: زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب گفت: در هر عصری خداوند به یکی از ما اهل بیت احتجاج می کند و حجت زمان ما برادرم جعفر بن محمد است که پیروان او گمراه نشده و مخالفان او هدایت نخواهند شد. (ابن بابویه، محمد بن على، الأمالی (للصدوق)، النص، ص: 544) 
امام مالک بن انس درباره امام صادق علیه السلام: در بازه ای از زمان با او در ارتباط بودم. او را ندیدم جز در یکی از این سه حالت: در حال نماز، در حال روزه، در حال قرائت قرآن. و ندیدم که سخنی بگوید الا در حالی که وضو داشت. (تهذیب التهذیب ج 2 ص 104) 
ابوحنیفه نعمان بن ثابت: من از جعفر بن محمد فقیه تر ندیده ام. (تذکرة الحفاظ للذهبی ج 1 ص 166) 
از بارزترین صفات جعفریه حسن خلق با مخالفان شان است
ما که به اهل بیت «ع» منسوبیم بایدسعی کنیم صفات این بزرگواران را بشناسیم و در خود ایجاد کنیم. برای امام صادق علیه السلام صفات عدیده ای نام برده شده است که از جمله آنها ورع و تقوا و عمل به فرامین الهی و التزام به سنت نبوی است و از جمله بارزترین آنها عبارست از: 
جماعت منتسب به امام با کسانی که شیعه نبودند(ناس) چطور برخورد کنند؟ 
امام علیه السلام بنحوی این صفت را بروز داده بودند که به یکی از ویژگی های بارز شیعیان تبدیل شده بود. در این رابطه دهها روایت نقل شده است و از جمله آنها: 
1. ما جاء فی الصحیح عن زَیْد الشَّحَّام عن الإمام الصادق علیه السلام فی خطابه له بصورة مختصرة أَنَّهُ قَالَ: یَا زَیْدُ خَالِقُوا النَّاسَ بِأَخْلَاقِهِمْ، صَلُّوا فِی مَسَاجِدِهِمْ، وَعُودُوا مَرْضَاهُمْ، وَاشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ، وَإِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَکُونُوا الْأَئِمَّةَ، وَالْمُؤَذِّنِینَ فَافْعَلُوا، فَإِنَّکُمْ إِذَا فَعَلْتُمْ ذَلِکَ قَالُوا: هَؤُلَاءِ الْجَعْفَرِیَّةُ، رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ جَعْفَراً مَا کَانَ أَحْسَنَ مَا یُؤَدِّبُ أَصْحَابَهُ. وَإِذَا تَرَکْتُمْ ذَلِکَ قَالُوا: هَؤُلَاءِ الْجَعْفَرِیَّةُ، فَعَلَ اللَّهُ بِجَعْفَرٍ، مَا کَانَ أَسْوَأَ مَا یُؤَدِّبُ أَصْحَابَهُ. (ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه ؛ ج‏1 ؛ ص383 رقم 1128) 
یعنی: در حدیث صحیح از زید شحام از امام صادق علیه السلام است که در کلامی خطاب به او مختصرا فرمود: ای زید! با مردم براساس خلقیات خودشان رفتار کنید. در مساجدشان نماز بخوانید. به عیادت مریض های شان بروید. بر تشییع جنازه های شان حاضر شوید. اگر توانستید امام یا موذن نمازها باشید بایستید که اگر شمایان چنین کردید خواهند گفت: اینها جعفری هستند. خدا جعفر را بیامرزد چقدر خوب یارانش را تربیت کرده است. و اگر این کارها را نکنید خواهند گفت: اینها جعفری هستند. خدا جعفر را نیامرزد چقدر بد یارانش را تربیت کرده است. 
مراد از کلمه ناس به کسانی که از نظر فقهی و اعتقادی با ایشان تفاوت داشتند و به امامت ایشان قائل نبودند که اصطلاحا اهل سنت نامیده می شوند و در این اصطلاح اوج ادب با مخالفان ایشان بروز دارد. 
از نظر امام صادق علیه السلام یک شیعه چطور با برادر سنی خود تعامل می کند؟ 
2. همین حدیث در نقلی دیگر بصورت تفصیلی چنین آمده است که: اباعبدالله (امام صادق علیه السلام) به من گفت: به کسی که می بینی از من تبعیت می کند سلام مرا برسان و بگو شما را به تقوای خداوند تعالی، مجاهده برای او، راستگویی، اداء امانت، سجده طولانی و حسن معاشرت با همسایگان توصیه می کنم. محمد پیامبر خدا ص با این توصیه ها آمد. امانت را به آنکه به شما اعتماد می کند چه خوب باشد و چه بد بازگردانید. همانا پیامبر ص به بازگرداندن سوزن و نخ هم تاکید داشتند. با عشیره های خودتان در ارتباط باشید و بر جنازه های آنها حاضر شوید و به عیادت مریض های آنان بروید و حقوق شان را بپردازید. 
اگر یکی از شما در دین اش ورع داشته باشد و راستگویی کرده و ادای امانت نماید و با مردم حسن خلق داشته باشد خواهند گفت: او جعفری است. این است که مرا خشنود می سازد و نیکی او به من می رسد. و خواهند گفت: این ادب جعفر است. و اگر جز این باشد ننگ و بلای او به من خواهد رسید و خواهند گفت: این ادب جعفر است! 
پس بخدا قسم که پدرم به من چنین گفت که: اگر مردی از شیعه علی بن ابی طالب علیه السلام در قبیله ای بود باید بهترین شان باشد در ادای امانت و مراعات حقوق و راستگویی تا به او وصیت کرده و امانت بسپارند و از او طلب یاری کنند و بگویند: چه کسی مثل فلانی است که امانت دارترین و راستگوترین باشد؟ 
(الکافی (ط – دار الحدیث)، ج‏4، ص: 681 رقم 3602 / 4 باب 1- بَابُ مَا یَجِبُ مِنَ الْمُعَاشَرَة . الفقیه، ج 1، ص 383، ح 1128، معلّقاً عن زید الشحّام، ملخّصاً، مع اختلاف. تحف العقول، ص 487، عن الهادی علیه السلام، إلى قوله: «وطول السجود وحسن الجوار» مع اختلاف یسیر. راجع: المحاسن: ص 18، کتاب القرائن، ح 51؛ وتفسیر العیّاشی، ج 1، ص 48، ح 65؛ وصفات الشیعة، ص 27، ح 38؛ والاختصاص، ص 25؛ وتحف العقول، ص 299 ، الوافی، ج 5، ص 524، ح 2498؛ الوسائل، ج 12، ص 5، ح 15496.) 
این حدیث صحیح از سه مساله مهم سخن گفته است که باعث ایجاد شادی در دل امام صادق علیه السلام می شود. در اینجا تعریف جعفری روشن می گردد تا فایده انتساب به ایشان معلوم گردد: 
مساله اول: 
اطاعات از امام و استجابت فرمان او که از موارد ضروری و نمی توان به ثمرات و فواید سخن امام واقف شد الا اینکه در عمل توصیه های ایشان را مراعات کنیم. می توانیم اصحاب ایشان را دو قسمت بدانیم: 
قسمت اول: کسانی که اطاعت امر ایشان را کرده و از نهی ایشان پرهیز دارند و خواسته های ایشان را محقق می نمایند. در این حدیث به ایشان اشاره دارد که دل ایشان را شاد می کنند. 
قسمت دوم: کسانی که به اوامر ایشان عمل نمی کنند و فقط اسما به ایشان منتسب هستند . اینان هستند که دل ایشان را به درد آورده و غمگین می سازند و مایه ننگ هستند. چنانچه در حدیث ذکر شده است. 
فرقی هم ندارد که اینها در زمان حیات امام باشند یا خیر. 
مساله دوم: 
مفهوم تشیع نزد امام صادق علیه السلام و بالاخص مفهوم جعفری و چگونگی تحقق صحیح این مفهوم که در این حدیث صحیح به این موارد اشاره شده است: تقوای خدا، ورع در دین، مجاهده مخلصانه، راستگویی، امانت داری برای نیک و بد، سجده طولانی، حسن همسایگی 
مساله سوم: 
روش شیعه در برخورد با مخالفان: که در این زمینه امام علیه السلام به چند عنصر اساسی درباره سلوک شیعه جعفری اشاره می کنند که عبارتند از: حفظ روابط عشیره ای، نماز بر جنازه ها، عیادت مریض ها، ادای حقوق شان به صورت عام، اداء امانت، حسن خلق شیعه با مخالفان. 
مفهوم صحیح جعفری: 
بین برخی عناصر این حدیث که امام مطرح کرده اند روابطی هست که مجموعا مفهوم جعفری را شکل می دهد: 
1. ایجاد تصویر مناسب از منتسبان به امام جعفر صادق علیه السلام تا بگویند اینها جعفری اند. 
2. ایجاد تصویر مناسب از امام جعفر صادق علیه السلام در منظر کسی که ایشان را نمی شناسد و کسی که با ایشان از نظر فقهی و فکری و اخلاقی همراه نیست. 
3. مراقبت جدی بر عدم تخریب چهره اهل بیت علیهم السلام 
هر آنچه علیه ایشان گفته شود مربوط به کسانی است که به اسم شیعه هستند ولی در عمل مایه ننگ اهل بیت می باشند. 
4. دعوت به اهل بیت علیهم السلام با عمل و نه زبان: 
مساله مهم عمل صالح و رعایت تقوای الهی است نه خطبه های رنگارنگ و فلسفه های توخالی چنانچه این روایت و روایات دیگر بدان اشاره دارند. 
در حدیث از ابن ابی یعفور است که گفت: امام صادق فرمود: کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الْوَرَعَ وَالِاجْتِهَادَ وَالصَّلَاةَ وَالْخَیْرَ فَإِنَّ ذَلِکَ دَاعِیَةٌ (الکافی ج : 2 ص : 78) 
یعنی مردم را با غیر زبان تان دعوت کنید. اگر در شما ورع و مجاهده و نماز و نیکی ببینند بهترین دعوت است. 
مخاطب این حدیث شیعیان ایشان هستند که آنها را به رفتار مناسب دعوت می کند تا مفهوم تشیع بر آنان صدق کند و آنگاه است که خود اینها دعوت به سوی اهل بیت علیهم السلام و معرفی ایشان می باشد. 
در حدیث صحیح از ابی اسامه (زید شحام) است که می فرماید شنیدم از امام صادق علیه السلام که فرمود: وَکُونُوا دُعَاةً إِلَى أَنْفُسِکُمْ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ، وَکُونُوا زَیْناً وَلَا تَکُونُوا شَیْناً (الکافی ج : 2 ص : 77 ورواه محمد بن سلیمان الکوفی فی کتاب مناقب الإمام أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام ج 2 ص 123ح 773 ونحوه فی أمالی الطوسی ص 440 987 ح 44 المجلس 5 وأمالی الصدوق ص 484 ح 17 من المجلس 62) 
یعنی مردم را بدون سخن گفتن به سوی خودتان بخوانید و برای ما زینت باشید نه عار! 
این مساله یعنی زینت بودن برای اهل بیت و نه عار بودن برای ایشان از مسائل مهمی است که در احادیث خیلی بر آن تاکید شده است. آنها در سخنان خود خواسته اند که شیعیان به نیکویی آراسته شده و از هر بدی دوری نمایند. این مساله عمق ارتباط میان شیعه و ائمه را نشان می دهد و تاثیر رفتار سوء شیعه بر آنان را می نمایاند. 
علامه مجلسی گفته است: کونوا دعاة یعنی دعوتگر مردم به سوی راه خودتان با اعمال نیکو و اخلاق کریمانه باشید. 
آنچه لازمه محبت اهل بیت است: 
شیعیان باید در این زمینه ها خود را مقید بدانند: 
1. تخلق به اخلاق اهل بیت و عمل به آن اخلاق در میان شیعه و سنی 
2. محبت به مردم و رفتار با مردم به نحوی که دوست داریم دیگران با ما داشته باشند 
3. نیکی کردن به دیگران حتی اگر از مخالفان ما باشند 
4. حفظ زبان از کلمات اضافی 
5. یاد گرفتن علوم اهل بیت بصورت درست و آموزش دادن آنها به غیرشیعیان تا با این علوم آشنایی یابند 
6. مواظبت در نقل روایات اهل بیت علیهم السلام حتی اگر صحیح باشند 
7. غربال کردن احادیث غلط و درست و تمسک به انچه موافق قرآن است و ترک مخالف قرآن 
8. پوشانیدن آن اسرار اهل بیت که نقل شان مناسب نیست 
9. توقف در شبهاتی که به علوم و احادیث آنها مربوط می شود جهت حل آن 
عدم ورود به مسائل اختلافی با نام اهل بیت علیهم السلام چنانچه در حدیث آمده است که : به اسم ما بر مردم چیزی را بار نکنید (الأمالی (للطوسی) ؛ النص ؛ ص232 ، بشارة المصطفى ص : 113) 
10. مدارا با مخالفان 
11. محبوب کردن اهل بیت علیهم السلام نزد غیر شیعیان: که یکی از راهها عرضه صحیح علوم ایشان است 
از عبدالسلام هروی از امام رضا علیه السلام: خدا بیامرزد آن کسی را که امر ما را احیا می کند 
گفتم: چطور امر شما زنده می گردد؟ 
فرمود: معارف ما را بیاموزد و آنها را به مردم بگوید که اگر مردم نیکویی های کلام ما را بدانند از ما تبعیت می نمایند. (وسائل ‏الشیعة ج : 27 ص : 92 حدیث 33297 عن عیون أخبار الرضا - الشیخ الصدوق ج 2 ص 275) 
آنچه ایجاد دشمنی با ائمه می نماید: 
1. وارد کردن دروغ و خرافه به احادیث ایشان 
2. علل سیاسی تخریبگرانه 
3. آنچه سبب ایجاد بغض به ایشان می شود. 
در جنبه سلبی عواملی که باعث ایجاد بغض به اهل بیت می شود چیست که شیعیان از آنها پرهیز کنند؟ 
در ادام برخی موارد که باید شیعیان از آنها پرهیز جدی داشته باشند را می آوریم: 
1. بار شدن اقدامات غلط شیعیان بر اهل بیت علیهم السلام چنانچه امام باقر علیه السلام اشاره فرمودند 
2. نقل برخی احادیث مخالف قرآن و انتساب آنها به اهل بیت 
3. تبدیل احادیث اهل بیت به عقاید باطل و فاسد 
4. تحریف احادیث اهل بیت 
5. افزودن به کلام ایشان یا تغییر آن از سر هوا و هوس 
6. دخالت های بیجا
بسیاری از مسائلی که اینک شیعیان با آن درگیر هستند ناشی از دخالت نابجای علمی یا عملی شیعه در سیره اهل بیت و عدم توجه به آن است. 
7. آنچه که شیعه از سر ظلم مطرح کند 
 
اثر احادیث مشکوک در ایجاد دشمنی با اهل بیت 
از دیرباز دشمنان اهل بیت راههای مختلفی را برای تخریب چهره ایشان انجام داده اند لذا احادیث کذبی را جعل کرده و به ایشان نسبت دادند و برخی غلو ها و کرامت های ناصحیح را درباره ایشان جعل نمودند که مخالف قرآن و عقل بود و سبب اهانت به مقدسات می شد. حتی اهانت به مکه و مدینه را از زبان ایشان نقل کردند! 
اهداف دشمنان از این اقدامات: 
1. بعد از انکه دشمنان دانستند که اهل بیت بنا بر حدیث صحیح ثقلین عدل و در کنار قرآن هستند و امت اسلامی نمی تواند کسی را بر آنها مقدم بشمارد سعی کردند که ایشان را دشمنان اسلام نشان دهند! و احادیث جعلی ساختند. 
2. تلاش برای ایجاد بغض اهل بیت در عامه مسلمانان 
3. دور کردن اهل بیت از مسائل سیاسی و رهبری امت اسلامی 
4. تثبیت نظام ظالمان و سیطره بر امت اسلامی 
5. ضریب دهی به دروغگویان و جعل کنندگان در حکومتهای دشمن با اهل بیت 
6. دشمنی با شیعه و شکنجه و فشار بر آنان 
7. تلاش برای دور کردن امت اسلامی از اهل بیت و وارد کردن دشمنی در قلب آنها که تا حدی در این امر موفق شدند چرا که: مردم شناخت کافی نداشتند، از جنگ روانی بهره بردند، ابزارهای تشویقی و تنبیهی را به کار بردند، اجرای بسیاری از این اقدامات علیه عامه و خاصه شیعه، عدم غربال احادیث منتسب به ایشان که محمل سوء استفاده دشمن و ایجاد عداوت با ایشان را مهیا می کند. 

 مخالفان مرجعیت مخالفان امام هستند 

زمانی بود که عده ای مخالف ائمه بودند و الان هم کسانی هستند که اگر امام بیایند باز با ایشان مخالفت می کنند و اینک همانها در حال مخالفت با مرجعیت هستند. برخی مواضعی تند علیه مراجع شیعه گرفته اند چنانچه درباره آیت الله سیستانی دام ظله این اتفاق افتاد چرا که ایشان برای وحدت شیعه و سنی در عراق و سایر کشورها خطاب به شیعیان فرمودند که نگویید اهل سنت بلکه بگویید برادران ما و حتی جان ما. 
با وجود همه عظمت و بزرگی ایشان ولی افراطیون و شرورها اقدام به حمله ناجوانمردانه به ایشان و ایجاد تمرد در مردم حول ایشان کردند! 
اگر امام معصوم هم امروز می بود همین صاحبان اندیشه های افراطی علیه ایشان اقدام می کردند چرا که اینها خاضع در برابر کتاب و سنت نیستند! با وجود اینکه دهها روایت در نهی از فکر و اعمالی که اینها دارند وجود دارد ولی اقدامات زشت اینها علیه اهل سنت ادامه دارد! 
 
سوء رفتار برخی از شیعیان: 
برخی شیعیان اقدام به رفتارهایی زشت و فحاشی و لعن مخالفان خود می کنند که خلاف قطعی سیره اهل بیت علیهم السلام می باشد. الان برخی شبکه های ماهواره ای که نام های اهل بیت را نیز با خود به یدک می کشند در حال چنین اقداماتی هستند که البته از آمریکا و انگلیس حمایت می شوند تا امت اسلامی را پاره پاره کنند. این اقدامات همگی بر علیه شیعه و اهل بیت تمام خواهد شد. 
اینها مایه ننگ اهل بیت هستند و مایه ناراحتی و حزن ایشان می باشند. اینها به تمامه از روح مذهب جعفری بی نصیب اند و با اسلام نسبتی ندارند که حدیث زیر آنرا به خوبی نشان داده است: 
در حدیث صحیح از حنان بن سدیر است که فرمود: ابوالصباح کنانی به امام صادق عرض کرد: درباره شما از مردم چه زخم زبان ها که نمی شنویم! 
امام فرمود: مگر از مردم چه می بینی؟ گفت: هر گاه میان من و فردی دیگر سخن پیش می آید می گوید: جعفری خبیث! 
امام فرمود: شما را بخاطر من سرزنش می کنند؟ گفت: آری! 
فرمود: به خدا سوگند کسانی از شما که پیروی جعفر را می کنند خیلی اندک اند! تنها اصحاب من کسانی اند که ورع و پارسایی شان شدید باشد، برای خالقش عمل کند و ثواب را از او امید داشته باشد. اینها اصحاب من هستند. 
(الکافی (ط – دار الحدیث)، ج‏3، ص: 197 حدیث 1633 / 6 باب الورع . الکافی، کتاب الإیمان والکفر، باب المؤمن وعلاماته وصفاته، ح 2288، عن محمّد بن یحیى، عن أحمد بن محمّد بن عیسى، عن محمّد بن إسماعیل، عن منصور بزرج، عن مفضّل، عن أبی عبداللَّه علیه السلام، مع زیادة فی أوّله. وفیه، نفس الباب، ح 2302؛ والخصال، ص 295، باب الخمسة، ح 63؛ وصفات الشیعة، ص 7، ح 12؛ و ص 11، ح 21، بسند آخر، وفی کلّ المصادر من قوله: «إنّما أصحابی من اشتدّ» مع اختلاف الوافی، ج 4، ص 326، ح 2032؛ الوسائل، ج 15، ص 244، ح 20398، من قوله: «إنّما أصحابی من اشتدّ»؛ البحار، ج 70، ص 298، ح 6.) 
این روایت نشان می دهد که رفتار شیعیان چه تاثیری بر نگاه دیگران به اهل بیت دارد. افراطیون چه به اسم شیعه و چه به اسم سنی مثل داعش با رفتارهای افراطی خودشان دارند نام دین و مذهب را خراب می کنند و گرایش به اسلام و ایمان را در دیگران کمرنگ می سازند. 
دعوت به اقتداء به ائمه در نوع مواجهه با مخالفان: 
در حدیث صحیح از معاویه بن وهب آمده است که گفت: به ایشان گفتم: چگونه بین خود اقوام مان را درست کنیم و با کسانی که با ما رفت و آمد دارند ولی تحت امر ما نیستند؟ 
امام فرمود: به ائمه خودتان بنگرید و به آنها اقتدا کنید. آن کاری را بکنید که آنها می کنند. بخدا قسم ما به مریض های آنها سر می زنیم و بر جنازه های شان حاضر می شویم و له یا علیه آنها شهادت می دهیم و امانت های شان را به آنها باز می گردانیم. (الکافی (ط – دار الحدیث)، ج‏4، ص: 681 رقم 3601 / 4 باب 1- بَابُ مَا یَجِبُ مِنَ الْمُعَاشَرَة . الوافی، ج 5، ص 523، ح 2495؛ الوسائل، ج 12، ص 6، ح 15497.) 

 

شيعه نام عمومى تمامى فرقه هائى است كه قائل به امامت و خلافت بلافصل حضرت امام على علیه السلام پس از پيامبر صلی الله علیه و آله بوده و اعتقاد دارند كه امامت از اولاد وى خارج نميشود. تمام فرقه هاى شيعى معتقد به وجوب تعيين و تنصيص امام از جانب خدا و پيامبر صلی الله علیه و آله بوده و انبياء و امامان را از گناهان مبرى و معصوم مي دانند و به تولى و تبرى اعتقاد دارند. (الملل والنحل، 1/146)

دشمنان شيعه نامى ديگر نيز بر آنها اطلاق مي كنند و آن نام رافضى و روافض يا رافضه است. علت اين نامگذارى را چنين بيان كرده اند كه شيعيان چون امامت ابوبكر و عمر را رد كردند آنها را رافضى خواندند. (مقالات الاسلاميين، 16)

يا اين كه چون ياران زيد بن على بن حسين علیه السلام هنگام خروج زيد بر شام بن عبدالملك برخى از آنان ابوبكر و عمر را طعن و لعن مي كردند و زيد آنها را از اين كار منع كرد و آنها از زيد جدا شدند بقيه ياران زيد نام رافضه را بر آنان نهادند و از آن پس شيعيان به اين نام معروف شدند. (اعتقادات فرق المسلمين، 52)

در بيشتر كتب فرق و كلام، اصول و پايه هاى اصلى فرق شيعى را بر سه فرقه منحصر كرده اند كه عبارتند از:

الف) گروهى از صحابه كه زمان حيات رسول الله صلی الله علیه و آله به على علیه السلام گرايش داشتند و از جانب پيامبر صلی الله علیه و آله نام شيعه على علیه السلام بر آنها اطلاق شده و اينان: سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود كندى، عمار بن ياسر و جز اينها بودند كه نخستين بار به نام شيعه على علیه السلام خوانده شدند، آنان پس از مرگ پيامبر صلی الله علیه و آله هم به على وفادار ماندند و او را امام واجب الاطاعة از جانب خدا و پيامبر مي دانستند كه مخالفت با او مخالفت با خدا و پيامبر به شمار مي رفت و معتقد بودند كه على علیه السلام اين مقام را در شايستگى و فضائل خود بدست آورده بود و پيامبر هم درباره امامت وى تصريح كرده است.

اما برخى نوشته اند كه لقب شيعه نخستين بار در 37 ق يعنى پس از به خلافت رسيدن حضرت على علیه السلام پيدا شد و آنها را شيعه اولى نام نهادند.

ب) گروه دوم شيعه تفضيليه هستند كه اعتقاد به برترى على علیه السلام داشتند و او را بر همه صحابه فضيلت داده ولى خلافت ابوبكر و عمر را نيز جائز و روا مي دانستند زيرا خود على علیه السلام نيز خلافت آنان را پذيرفته بود، اين گروه در سال 40 ق پديد آمدند.

ج) شيعه تفضيليه سبيه كه ضمن برتر شمردن حضرت على علیه السلام بر تمامى صحابه او را وصى بلافصل پيامبر مي دانستند و معتقد بودند كه كسانى كه على را از مقام خود بركنار كردند كافرند و امت اسلامى پس از پيامبر صلی الله علیه و آله چون اطاعت غير على را گردن نهادند از دين خارج شدند و به همين دليل نيز اينان خلفاء ثلاثه را سب و لعن مي كردند و معتقد بودند كه پس از على علیه السلام امامت به اولاد او حسن و حسين علیهماالسلام مي رسد، سپس هر كسى از اولاد على و حسن و حسين علیهم السلام كه با شمشير خروج كند و عليه دستگاه خلافت قيام نمايند و مردم را به سوى خود دعوت كند، همو امام و جانشين پيامبر است. (المقالات والفرق، اشعرى، 15-18، تحفة اثنى عشرية، 11، 18)

تمامى فرق شيعى از اين سه فرقه منشعب شده اند كه همه آنان را مي توان ذيل نامهاى: اماميه اثنى عشريه، غلاة، كيسانيه، زيديه، اسماعيليه جمع كرد. (الملل والنحل، 1/147)

الف) اماميه اثنى عشريه، معتقدين به امامت ائمه دوازده گانه از حضرت على علیه السلام تا امام مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف كه اكثريت شيعه را تشكيل مي دهند و هرجا اماميه به صورت مطلق عنوان گردد و يا لفط شيعه به صورت مطلق بيان شود منظور اثنى عشريه هستند.

آنها را شيعه جعفرى يا جعفريه، اهل ايمان، اصحاب الانتطار، قائميه نيز ناميده اند.

اماميه به نص جلى و صريح پيامبر صلی الله علیه و آله درباره امامت على علیه السلام و 11 فرزندش اعتقاد دارند و امامت به عقيده آنها امامت و ولايت عامه مسلمانان است در امور دين و دنيا كه به نيابت از پيامبر صلی الله علیه و آله به آنها واگذار شده است زيرا آنها معتقدند كه بر پيامبر صلی الله علیه و آله عقلا واجب است كه براى خود جانشينى انتخاب كند.

شيعه اماميه از همان آغاز در مقابل سبعيه (هفت اماميان) اثنى عشريه خوانده شده اند.

نام دوازده عبارت است از:

  1. امام على علیه السلام
  2. امام حسن علیه السلام
  3. امام حسين علیه السلام
  4. امام على بن حسين علیه السلام
  5. امام محمدباقر علیه السلام
  6. امام جعفرصادق علیه السلام
  7. امام موسى كاظم علیه السلام
  8. امام على رضا علیه السلام
  9. امام محمدجواد علیه السلام
  10. امام على نقى علیه السلام
  11. امام حسن عسگرى علیه السلام
  12. امام محمد بن حسن قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف كه دو غيبت دارد صغرى و كبرى و آغاز غيبت كبرى سال 329 ق است.

اينان امامان خود را مانند پيامبر ملهم از جانب خدا مي دانند و امامت را رياست عامه مي دانند و مقام وى را مافوق بشر عادى و قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف پس از بروز علائمى كه از جانب پيامبر و ائمه پيش از او بيان شده ظهور خواهد كرد.

ظهور وى در مكه بين ركن و مقام خواهد بود و مردم با وى بيعت خواهند كرد. از علائم ظهور حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف نزول حضرت عيسى علیه السلام از آسمان است و آن حضرت دجال را كه پيش از امام مهدى خروج مي كند خواهد كشت و پشت سر امام نماز خواهد خواند. همچنان اصحاب كهف از خواب چند هزار ساله برمي خيزند و از ياران امام زمان خواهند شد و او دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد پس از آن كه پر از ستم و بيداد شده باشد.

شيعه اثنى عشريه داراى فقهى مترقى است و مجموعه احاديث آنان در چهار كتاب كه به نام كتب اربعه است جمع آورى شده است. مبانى فقه شيعه بر چهار اصل استوار است.

قرآن، سنت، عقل و اجماع از مسائل خاص شيعه كه آنها را از اهل سنت و بسيارى از فرق اسلامى ديگر متمايز مي سازد. عبارتند از: امامت و ولايت حضرت على علیه السلام و اولادش، عصمت در انبياء و ائمه، تقيه، بداء، رجعت، متعه.

اصول عقايد شيعه پنج اصل است، توحيد، نبوت، معاد، عدل و امامت (فرق الشيعة، 108-112، المقالات والفرق، 112-115، الملل والنحل، 1/172-173، اصل الشيعه و اصولها، 190-192، عقيدة الشيعة الامامية، 111-123، دائرة المعارف الاسلامية، 1/ماده اثنى عشرية)

البته پس از امام حسن عسکرى علیه السلام اماميه به 15 فرقه تقسيم شدند كه همه آنان جز فرقه اثنى عشريه از ميان رفته اند چنين است بقيه فرقى كه از پيش ياد كرديم كه جز زيديه و اسماعيليه ديگر فرق فقط نامى از آنها باقى است.

آن 15 فرقه اى كه پس از امام حسن عسكرى پيدا شدند در كتب فرق نام مخصوصى ندارند كه بتوان عنوانى جدا بر ايشان قائل شد. (فرق الشيعة، 108-112، الملل والنحل، 1/170-173)

فرقه هاى ديگرى نيز نامشان در كتب ملل و نحل جزء اماميه آورده شده كه عبارتند از سكاكيه از فرق كلامى شيعه و پيروان ابوجعفر محمد بن خليل سكاك. (مقالات الاسلاميين، 219)

طاطريه، پيروان ابوالحسن على بن محمد طاطرى كوفى از فقهاء و شيوخ واقفه و معاصر با امام موسى كاظم علیه السلام كه در دفاع از مذهب واقفه و رد عقائد شيعيان قطعيه كتب متعددى نوشت او را در حديث و فقه موثق دانسته اند. (الفهرست طوسى، 216-217، رجال، نجاشى، 179)

شيعه اثنى عشرى نيز در طول تاريخ خويش به فرق و شعب گوناگونى تقسيم شده است كه به علت كم اهميت بودن آن فرقه ها و اختلافاتشان چندان مورد توجه قرار نگرفته است تا اين كه در اين قرون اخير دو نوع نحوه نگرش پديد مي آمد كه البته نمي توان آن را به معنى اخص كلمه فرقه ناميد:

1) اخباريه كه همان اصحاب حديث هستند و در شيعه آنها را اخبارى مي نامند. اين گروه اجتهاد را باطل مي دانند و فقط از اخبار تبعيت ميكنند، نخستين كسى كه گويا باعث اين جدائى گرديد، ملا محمد امين بن محمد شريف استرآبادى است كه در 1033 ق در گذشته است وى گويا مؤسس اين فرقه در ميان شيعيان متأخر است و او نخستين كسى است كه راه و باب ملامت بر روى مجتهدان شيعه گشوده است، وى در كتاب فوائد المدنيه سخت به مجتهدان شيعه تاخته و آنها را مورد سرزنش قرار داده و متهم به تخريب و تضييع دين حق ساخته است.

او معتقد است كه اجتهاد فعلى علماى شيعه بر اساس اجتهاد علماى قديم شيعه نيست.

قرآن داراى آيات محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ است و استخراج احكام از آن به سادگى ميسر نيست از اين رو وى معتقد است كه بايد به اخبار مراجعه نمود، او مي گفت كه اجتهاد چون بر پايه ظن و شبهه و گمان استوار است باطل است ولى اخبار چون از طريق ائمه آمده اند دليل قطعى هستند و نمي توان به ظنيات در مقابل قطعيات گردند نهاد.

2) اصوليه در مقابل اخباريون گروه بسيارى از فقهاء اسلام قرار دارند كه آنان را اصولى مي نامند. اينان معتقدند كه در استنباط احكام شرعى اسلام به استناد ادله تفضيلى از قرآن، سنت، عقل و اجماع مي توان عمل كرد، آنها از علم اصول فقه نيز استفاده مي كنند و از قواعد آن كه اصل برائت و استصحاب و عمل به ظن و تميز بين اخبار است، بهره ميبرند، اينان اجتهاد را واجب كفائى مي دانند و در صورت انحصار واجد صلاحيت، واجب عينى مي شمارند.

مدت دو قرن بين علماى اصولى و اخبارى اختلاف عميق وجود داشت و اخباري ها بر اصولي ها غالب شده بودند تا اين كه آقا محمدباقر وحيد بهبهانى (م 1208 ق) بساط آنها را برچيد و از زمان او مجتهدان بر اخباري ها غلبه يافتند و امروزه اخباري ها بسيار در اقليت هستند (مقاصد الاصول، 67، 71، دبستان المذاهب، 1/247، 253، فرهنگ فرق اسلامى، 40-42)

شيخيه، پيروان شيخ احمد احسائى مؤسس طريقه شيخيه كه در 1241 ق در گذشته است، اساس مذهب وى مبتنى بر ممزوج ساختن تعبيرات فلسفى قديم به ويژه آثار سهروردى با اخبار آل محمد صلی الله علیه و آله است.

شيخيه اصول دين را منحصر در چهار اصل مي دانند، توحيد، نبوت، امامت و ركن رابع كه واسطه بين شيعيان و امام غائب است.

درباره معاد و عدل گويند: اعتقاد به اين دو اصل لغو است چه آن كه اعتقاد به خدا و رسول ضرورتاً اعتقاد به قرآن و از جمله عدل و معاد است، شيخيه منكر معاد جسمانى هستند، آنان آدمى را داراى دو جسم مي دانند يكى مركب از عناصر زمانى كه به منزله اعراض جسم حقيقى است و ديگرى سرشتى است كه آدمى از آن آفريده شده و زمانى نيست و از عالم هور قليا است و در گور او باقى خواهد ماند و در رستاخيز قيامت آدميان با همين جسم مثالى برانگيخته خواهد شد و ثواب و عقاب نيز مربوط به همين جسم است.

پس از شيخ احمد احسائى سيد كاظم رشتى و پس از او حاج محمدكريم خان قاجار كرمانى جانشين او شد كه مؤسس شيخيه كرمانيه است، شيخيه نيز به فرقه هائى تقسيم شده است كه عبارتند از:

  • الف) كريمخانيه كه پيروان حاج محمد كريمخان قاجار است
  • ب) باقريه، پيروان محمدباقر خندق آبادى كه معروف به حاج ميرزا محمد همدانى گرديد و او همان است كه جنگ بين شيخى و بالاسرى را در همدان راه انداخت.
  • ج) ثقة الاسلاميه، پيروان حاج ميرزا شفيع ثقة الاسلام تبريزى در گذشته (1301 ق)
  • د) حجة الاسلامى كه پيروان ميرزا محمد مامقانى معروف به حجة الاسلام
  • هـ) احقاقيه، پيروان آخوند ملا باقر اسكوئى (دائرة المعارف الاسلامية، 14/12-14، فرهنگ فرق اسلامى، 266-270)

مهمترين فرقه اى كه از شيخيه بوجود آمد فرقه بابيه و بهائيه است كه مؤسس آن سيد على محمد باب شيرازى معروف به باب (م 1266 ق) از شاگردان سيد كاظم رشتى بود كه به شدت تحت تاثير اين مذهب قرار داشتند و پس از اين كه وى ادعاى بابيت كرد در مدت پنج ماه در سال 1260 ق 18 تن از علماى شيخيه به سيد على محمد باب گرويدند كه با خود او به حساب حروف ابجد معروف به حروف حى شدند. (دائرة المعارف الاسلامية، 3/226-231، فرهنگ فرق اسلامى، 87-94)

بعضى از نويسندگان كتب فرق و ملل و شرح اعتقادات آنها لقب اماميه را در مورد تعدادى از فرقه هائى بكار برده اند كه به جانشينى بلافصل حضرت على علیه السلام و امامت بعضى از ائمه معتقد بودند و نيز جهان را هيچ زمان خالى از امام و حجت نمي دانند و يكى از ويژگي هاى آنان مسأله انتطار است كه هميشه منتطر خروج يكى از علويان هستند كه در آخرالزمان خروج مي كنند و جهان را پر از عدل و داد مي كند پس از آن كه پر از ستم شده باشد.

ما ذيلاً فرقه هاى مزبور را ذكر كرده و به بيان مختصرى از عقايد آنان مي پردازيم:

1) الكامليه، پيروان ابوكامل شاعر كه تمامى صحابه را به دليل ترك بيعت با على علیه السلام و على را به دليل ترك با آنها كافر مي شمرد و معتقد بود كه على مي بايد با آنها بجنگد همانطور كه با اصحاب صفين و جمل جنگيد، بشار بن برد شاعر معروف از اين فرقه است، بشار اعتقاد به رجعت پيش از قيامت و مصيب بودن شيطان در برتر شمردن آتش بر خاك را در عقائد اين گروه وارد ساخت، اين فرقه در اصل جزء غلاة به شمار مي روند كه اعتقاد به تناسخ هم دارند و معتقدند كه امامت نورى است كه از امامى به امامى ديگر حلول مي كند، بغدادى اينها را كافر مي داند طبيعى است كه شيعه نيز اينها را از خود نمي داند ولى در كتب ملل و نحل اين دسته را در اماميه ذكر كرده اند. (التبصير في الدين، 35، الفرق بين الفرق، 35-36، الفرق الاسلامية، 35)

2) حسنيه، پيروان حسن مثنى اين گروه پس از امامت امام على علیه السلام و امام حسن علیه السلام حسن مثنى را بنابر وصيت امام حسن مجتبى علیه السلام امام مي دانستند و او را ضامن آل محمد صلی الله علیه و آله مي شناختند، بعد از او پسر وى عبدالله بن حسن را به عنوان امام قبول داشتند كه وى با امام صادق علیه السلام مناقشاتى هم داشته است و پس از او محمد ملقب به نفس زكيه را به امامت برگزيدند. (تحفة اثنى عشرية، 15)

اين گروه را نفسيه نيز مي نامند و اعتقاد به غيبت نفس زكيه دارند.

3) باقريه، گروهى كه امامت را از حضرت على علیه السلام تا امام باقر علیه السلام مي دانند و به استناد روايت جابر بن عبدالله انصارى وى را امام زمان و مهدى منتظر مي شناسند و معتقدند كه وى نمرده است و برخى گفته اند مرده است ولى دوباره رجعت خواهد داشت و ظهور خواهد نمود، گاهى آنها را واقفه هم گفته اند چون در امامت وى توقف كردند و به امام ديگرى قائل نشدند. (التبصير في الدين، 36-37، الفرق بين الفرق، 38، الملل والنحل، 1/165-166)

4) حاصريه كه معتقدند پس از امام باقر علیه السلام امامت به فرزند او زكريا رسيد و او در كوه حاصر مخفى است تا وقتى كه اذن خروج بايد (تحفة اثنى عشرية، 15)

5) ناووسيه، پيروان عبدالله بن ناووس و يا عجلان بن ناووس بصرى كه به همين دليل ناووسيه خوانده شده اند و يا به علت انتسابشان به قريه اى به نام ناووسا، اينان معتقدند كه امام صادق علیه السلام زنده است و غائب و او مهدى و قائم منتظر است، برخى از آنها گويند كه امام، غائب كلى و مطلق نيست بلكه از طريق اولياى خود با مردم ارتباط دارد. (مقالات الاسلاميين، 25، الملل والنحل، 1/166-167، تحفة اثنى عشرية، 15)

6) عماريه، پيروان شخصى به نام عمار كه پس از امام صادق علیه السلام عبدالله فرزند او را امام مي دانند زيرا وى بزرگترين فرزند امام بود. (مقالات الاسلاميين، 27-28) برخى هم نوشته اند كه عماريه مرگ امام صادق علیه السلام را باور كردند و به امامت فرزند ديگر او محمد ايمان پيدا كردند كه اينان سر منشاء پيدايش مذهب اسماعيليه هستند. (تحفة اثنى عشرية، 15)

7) افطحيه يا فطحيه، جمعى كه به امامت عبدالله بن جعفر صادق علیه السلام اعتقاد داشتند كه ملقب به افطح بود و او برادر اسماعيل و امام موسى كاظم علیهم السلام است.

زيرا معتقدند كه اين عبدالله بود كه پدرش را غسل داد كفن كرد و بر وى نماز گذارد و چون غسل و كفن و دفن و نماز امام بر غير امام جايز نيست پس عبدالله امام بوده است، اينها معتقدند كه گرچه عبدالله درگذشت اما رجعت خواهد كرد ولى برخى از آنان پس از عبدالله چون وى فرزندى نداشت به امامت موسى بن جعفر علیه السلام گرايش پيدا كردند، بعضى نوشته اند كه اينان پيروان عبدالله بن عماءاند و يا گفته اند پيروان عبدالله بن فطيح كوفى هستند. (فرق الشيعه، 77-78، مقالات الاسلاميين، 28)

8) اسحاقيه كه به امامت اسحاق فرزند ديگر امام صادق علیه السلام اعتقاد پيدا كردند زيرا وى در علم و تقوى و ورع شبيه پدرش بود و سفيان بن عيينه و جمعى ديگر از ثقات محدثين اهل سنت از او روايت كرده اند. (تحفة اثنى عشرية، 17) برخى هم آنها را پيروان اسحاق بن غالب و عبدالله بن سنان، محمد بن مسلم، ابوحمزة ثمالى، حمران بن اعين و ابان بن تغلب دانسته اند. (تبصرة العوام، 174)

9) هشاميه، پيروان هشام بن حكم كه آنها را حكميه هم مي گويند و يا پيروان هشام بن سالم جواليقى كه آنها را جوالقيه و سالميه هم گفته اند، بنابر آنچه در كتب ملل و نحل آمده است اين فرقه معتقدند كه از حضرت على علیه السلام تا امام صادق علیه السلام امام بر حق هستند درباره خداوند قائل به تجسيم و تشبيه صريح هستند و معتقدند كه معبودشان به صورت جسمى است داراى طول و عرض و عمق كه اين ابعاد ثلاثه باهم مساويند و صورتى مستقل از صور متعارف اجسام دارد، از قول هشام نقل شده كه خداوند را نورى درخشان دانسته است.

و از قول هشام بن سالم نقل شده كه مي گفت معبود من به صورت انسان است. (التبصير في الدين، 39-40، الفرق بين الفرق، 40-43، الفرق الاسلاميه، 44، تحفة اثنى عشرية، 15)

چنان كه در فرقه غلاة خواهد آمد اين نسبت هاى ناروا از جانب دشمنان اهل بيت و امام صادق علیهم السلام و شيعيان به اصحاب خاص امام صادق علیه السلام وارد شده است مناظرات هشام بن حكم بازنادقه و منحرفان از توحيد بسيار معروف است. (احتجاج طبرسى)

10) زراريه، پيروان زرارة بن اعين كوفى از اصحاب خاص امام صادق علیه السلام، برخى زراريه را از عماريه دانسته اند. (مقالات الاسلاميين، 28) و بعضى آنها را جزء اماميه قطعيه محسوب كرده اند كه نخست به امامت عبدالله بن جعفر معتقد بودند ولى بعد به امامت موسى بن جعفر علیه السلام بازگشتند و مستبصر شدند (التبصير في الدين، 40) و برخى هم زراريه را جزء فرق غلاة دانسته اند. (الفرق الاسلامية، 45)

و از قول وى نقل كرده اند كه مي گفت: صفات خداوند حادث هستند.

زيرا خداوند در ازل نه علم داشت و نه قدرت و نه سمع داشت و نه بصر و نه حى بود. (تحفة اثنى عشرية، 15) اين سخنان و اتهامات را نيز به زراره بسته اند و از ساخته هاى نواصب (تبصرة العوام، 173-174) و دشمنان اهل بيت است كه با زير سؤال بردن اصحاب امام صادق علیه السلام قصد ضربه زدن به امامان شيعه را داشته اند.

11) نعمانيه، پيروان محمد بن نعمان احول صيرفى معروف به مؤمن الطاق كه او نيز از اصحاب امام صادق علیه السلام و امام موسى كاظم علیه السلام بود، نوشته اند كه وى به برخى از عقايد هشام بن حكم و هشام بن سالم اعتقاد داشت از جمله مي گفت افعال بندگان اجسامند و اين كه خداوند در وقت اراده و تقدير مي تواند اشياء را بشناسد و يا بداند و به او نسبت داده اند كه معتقد بود كه خداوند تعالى داراى جسم و اعضاء و جوارح است و به همين جهت برخى از دشمنان اهلبيت وى را شيطان الطاق ناميده اند و پيروانش را شيطانيه گفته اند (التبصير في الدين، 40-41، الفرق بين الفرق، 44، الفرق الاسلاميه، 46) كه البته اين نسبت ها دروغ است و شيعه نعمان را جزء اصحاب امام صادق علیه السلام مي شناسد.

12) واقفه يا واقفيه در اصطلاح رجالى شيعه در مقابل قطعيه است و نام عمومى فرقه هايى است كه در امامت برخى از امامان توقف كردند و پس از او به امامى ديگر قائل نشدند و اصطلاحاً شامل كسانى است كه در مقابل رأى اكثريت و قبول آن توقف مي كنند.

اين گروه به چند شاخته تقسيم مي شود كه عبارتند از:

الف) گروهى كه در مرگ امام باقر علیه السلام توقف كردند و گفتند: او امام مهدى منتطر است. (باقريه)

ب) رجعيه، قائلين به امامت و مرگ موسى بن جعفر علیه السلام ولى معتقد به رجعت وى

ج) موسويه كه در مرگ و حيات امام كاظم علیه السلام ترديد و شك داشتند و گفتند: ما نمي دانيم كه آيا امام كاظم علیه السلام زنده است و يا اين كه درگذشته؟ چون اخبارى كه به ما رسيده به هر دو مورد دلالت دارد زيرا اخبارى دال بر آن است كه او قائم آل محمد است، در مقابل اخبارى راجع به مرگ پدر و اجدادش و او به ما رسيده است و ما متحيريم از اين رو در اين مورد توقف مي كنيم و اگر دلائلى بدست آوريم كه بتواند امامت على بن موسى علیه السلام را ثابت كند به آن معتقد خواهيم شد.

برخى از آنها هم بعدا از اين عقيده برگشتند و به امامت امام رضا علیه السلام اعتقاد پيدا كردند، اين ها را سبعيه (هفت امامى) هم خوانده اند. (فرق الشيعة، 82-83، مقالات الاسلاميين، 28-29، الملل والنحل، 1/168-169، تحفة اثنى عشريه، 17-18)

د) ممطوره، قائلين به حيات امام كاطم علیه السلام كه گويند امام زنده است و او مهدى و قائم است زيرا در حديث از امام على علیه السلام آمده است كه فرمود: و سابعهم قائمهم سمى صاحب التوراة (هفتمين آنها خروج كننده و هم نام صاحب تورات است)، اينها گويند: امام ظهور خواهد كرد و زمين را از شرق و غرب مالك خواهد شد و آنها را پر از عدل و داد مي كند پس از آن كه پر از ظلم و جور شده باشد، آنان معتقدند كه امام از زندان خارج شد ولى دشمنان وى براى فريب مردم اعلام كردند امام در گذشته است.

برخى هم معتقدند كه على بن موسى الرضا علیه السلام امام نيستند ولى از خلفاى امام موسى علیه السلام به شمار مي روند تا اين كه آن حضرت ظهور كند، علت نامگذارى آنها به ممطوره گفته اند كه بين آنان و قطعيه مناظره اى درگرفت و رئيس قطعيه يونس بن عبدالرحمن به آنها گفت شما بي قدرتر از سگان باران خورده ايد نزد من (انتم اهون عندنا من الكلاب الممطورة) و از آن پس به اين لقب معرفى شدند .(فرق الشيعة، 80-82، المقالات والفرق، 92-93، مقالات الاسلاميين، 29)

هـ) بشيريه، پيروان محمد بن بشير كوفى از موالى بنى اسد و فرزند او سميع بن محمد جانشين وى.

 


وى را نيرنگبازى دانسته اند كه پس از توقف در باره ء حضرت موسى بن جعفرعلیه السلام گفت من جانشين موسى هستم او نمرده است بلكه زنده است و غائب و او قائم آل محمد است و انگشتر خود را به او داده است و علوم خود را به وى آموخته است .

هشام بن سالم با او مناظره كرد، ايشان اباحى هستند و منكر احكام شرع (فرق الشيعه 83، امالى، مفيد، 2/105)، 13) قطعيه، پيروان مفضل بن عمر كه آنها را مفضليه هم گويند، اينان اعتقاد دارند كه امام كاظم علیه السلام مرگش قطعى است و هيچ شك و ترديدى در آن راه ندارد، و پس از او امام رضاعلیه السلام را به امامت قبول دارند و پس از او به امامت محمد بن على، على بن محمد، حسن عسكرى، محمد بن حسن قائم آل محمد (عج ) نيز قائل هستند (فرق الشيعة، 79 - 80، مقالات الاسلاميين، 17 - 18، تبصرة العوام، 173، 14 احمديه، گروهى كه اعتقاد به امامت احمد بن موسى كاظم علیه السلام پيدا كردند، اين گروه پس از امام رضاعلیه السلام قائل به امامت احمد بن موسى شدند و گفتند كه وى را خود موسى بن جعفرعلیه السلام به امامت پس از امام رضاعلیه السلام برگزيده است، اعتقادات آنان مشابه با عقايد قطحيه است، برخى هم نوشته اند كه چون امام رضا علیه السلام به شهادت رسيد فرزندى وى امام جوادعلیه السلام خردسال بود و به سن بلوغ نرسيده بود و اين گروه گفتند كه وى چون بالغ نيست نميتواند امام باشد و به امامت احمد بن موسى رجوع كردند (فرق الشيعة، 85 - 88، المقالات والفرق، 93)، 15) مؤلفه، اين فرقه پس از شهادت امام رضاعلیه السلام پيرو واقفه شدند (واقفه )، 16) محدثه، گروهى از اهل حديث بودند كه عقيده به رجاء داشته اند و به اصطلاح از مرجئه بوده اند آنان به امامت امام موسى و على بن موسى الرضا علیه السلاماعتقاد پيدا كردند و پس از اينكه امام رضاعلیه السلام رحلت كرد آنان به اصل خود رجوع كردند (فرق الشيعة، 86، المقالات والفرق، 94)، 17) يونسيه، پيروان يونس بن عبدالرحمان قمى، وى از اصحاب امام رضاعلیه السلام بود، اين گروه را در عقيده به امامت شبيه قطعيه دانسته اند و گفته اند اينان در تشبيه افراط ميكردند و باز جمعى آنهارا از غلاة به شمار آورده اند اما اين نسبتها درست نيست به ويژه كه اتهام تجسيم و تشبيه به آنها داده اند، زيرا يونس از امام رضاعلیه السلام اصول دين را فرا گرفته بود و از بزرگترين شاگردان وى بوده است (التبصير فيالدين، 40،الفرق بينالفرق، 43، الفرق الاسلامية، 36، تبصرة العوام، 173)، 18) جعفريه، پيروان جعفر بن على بن محمد جوادعلیه السلام وى برادر امام حسنعسكرى علیه السلام بود، او را جعفر كذاب لقب داده اند، زيرا وى پس از برادرش امام حسن عسكرى علیه السلام ادعاى امامت كرد و منكر اين شد كه امام حسن علیه السلام فرزندى داشته باشد.

وى در 271 ق درگذشت، او مردى دنيا طلب بود و در پى به دست آوردن مقام امامت ( فرق الشيعة، 95، الغيبه ء طوسى، 143، الملل و النحل، 1/151 - 152)، 19) عسكريه، معتقدين به امامت امام حسن عسكرى علیه السلام كه احتمالا در مقابل جعفريه آنها را بدين نام خوانده اند، آنان پس از امام حسن عسكرى به امام مهدى قائم آل محمد (عج ) اعتقاد داشتند (اعتقادات فرق المسلمين، 55 ).

ب ) غلاة : غلاة جمع غالى است و به كسانى اطلاق ميشود كه در باره ء پيامبر صلی الله علیه و آله و امامان خويش راه غلو و افراط را پيموده و آنان را از حدود و مقام حقيقى خويش خارج ساخته و به مرحله ء خدائى رسانيده اند و چه بسا امامان را به خدا و يا خداوندرا به آنان تشبيه كرده اند و در دو طرف افراط و تفريط قرار گرفته اند، گاهى قائل به حلول جوهر نورانى الهى در ائمه و پيشوايانشان شده اند، شهرستانى معتقد است كه عقائد غاليه از مذاهب حلوليه، تناسخيه، يهود و نصارى نشأ ت گرفته است و غالب آنان در عقيده مشترك هستند و در حقيقت يك فرقه بيش نيستند اما به نامهاى مختلف .

آنان خود بسته به موقعيت و مكان زندگى نامى بر خويش نهاده و يا آنها را به اين نامها خوانده اند.

مثلا اين گروه را در اصفهان خرميه و كوذكيه، در رى مزدكيه، سنباديه، در آذربايجان ذاقوليه، در بعضى نقاط، محمره سرخجامگان و در ماوراء النهر مبيضه يا سپيد جامگان ناميده اند.

اينان در آغاز تنها به غلو درباره ء پيامبر صلی الله علیه و آله و امامان خود ميپرداختند ولى از قرن دوم هجرى به بعد بعضى از فرقه هاى غاليه مطالب غلو آميز خود رابا سياست آميخته و با دولت امويان و عباسيان به مخالفت برخاستند (الملل والنحل، 1/173 - 174، دائرة المعارف الاسلاميه، 14 /63).

آنان معتقد به تحريف قرآن بوده و اصولا قرآنى را كه در دوره ء عثمان جمع آورى شده بود باور نداشتند، زيرا ميگفتند كه آياتى در باره ء حضرت على علیه السلام در قرآن بوده كه برداشته اند و حتى سوره اى به نام سورة الولاية با 7 آيه در باره ء على علیه السلام بوده است كه درقرآن موجود نيست .

اصول عقيده ء غلاة مبتنى بر ظهور، اتحاد،حلول و تناسخ است، از عقائدمشترك همه ء فرقه هاى غلاة چهار چيز است : تشبيه، تناسخ، بداء و رجعت .

غلاة در باره ء حضرت على و امام حسين علیه السلام بيش از ديگر ائمه راه غلو را پيموده اند، برخى از آنان معتقدند كه على در سرشت خدائى جاودان است و بعضى معتقدند كه او در ميان ابرها است و رعد، غرش شمشير و برق انعكاس درخشش شمشير آن حضرت است .

و سرخى شفق را از خون امام حسين علیه السلامدر كربلا ميدانند.

اصولا عامه ء غلاة از دو دسته بيرون نيستند: يا آنها مردمانى ساده دل و عامى بوده اند كه تحت تاثير فضائل اخلاقى و دينى و جذابيتهاى فردى ائمه علیه السلام قرارگرفته اند و در وراى شخصيت ائمه، خدا و مسائل ديگر را فراموش كرده اند.

يا اينكه افراد شياد بوده اند كه براى رسيدن به مقامات دنيوى و نفوذ در مردم و به دست آوردن مريد و پيرو، نسبتهاى غلو آميز را به ائمه ميدادند و خود را نيز شريك آنان ميدانستند مانند ابوالخطاب اسدى، شيخ صدوق در اعتقادات خود نوشته است كه : اعتقاد ما در باره ء غاليان و تفويضيان آن است كه آنان كافر هستند وحتى بدتر از يهود و نصارى و مجوس و قدريه و حرويه و همه ء اهل بدعتها و مليتها هستند و گمراه ترند (اعتقادات صدوق، 119).

علامه حلى در شرح ياقوت غلاة را رد كرده و گويد: جسمانى دانستن خداوند و هم چنين تشبيه معجزات اميرالمؤمنين علیه السلام به معجزات موسى و عيسى علیه السلام باطل است (انوارالملوك، 20 ).

در قرآن آياتى در نهى ازغلو آمده است (نساء، 171، مائده، 77)، چنانكه از جانب ائمه نيز غلو در باره ء دين و احكام و امامان نهى شده است .

در اين مورد از امام صادق علیه السلام و ديگر ائمه و از خود حضرت على علیه السلام روايات بسيارى در باره ء غلاة آمده است كه نخست آنها را نهى كرده اند و چون از گزافه گوئى خويش دست نكشيده اند آنها را طرد كرده اند و ازايراف خود رانده اند (آراء ائمة الشيعة الامامية فيالغلاة، 55 به بعد).

علماى اهل سنت نيز جميع فرقه هاى غلاة را خارج از اسلام دانسته اند (الفرق بين الفرق، 18) با اينحال بسيارى از آراء و عقايد سخيفى كه به غلاة نسبت داده اند از جانب دشمنان به آنان نسبت داده شده و جدا ثابت نشده است چه در باره ء اصنافى كه عنوان كرده اند و چه در مورد عقائد و آراء آنها.

مثلا افسانه ء عبدالله بن سبا و سبائيه كه بعضى از مورخان از پيش خود ساخته اند و طبرى كه راوى آن روايات است فقط به نقل آنها پرداخته بدون اينكه به جرح و تعديل و حقيقت آنها پرداخته باشد و ديگران نيز با همين روش از طبرى گرفته اند (عبدالله بن سباء، عسكرى ).

مهمترين فرقه هاى غلاة : 1) سبائيه : پيروان عبدالله بن سباء يا عبدالله بن سوداء كه گفته اند نخست يهودى بوده است سپس مسلمان شده و به على علیه السلام پيوست ولى در باره ء آن حضرت غلو كرد و در باره ء ابوبكر و عمر و عثمان به طعن و لعن پرداخت او نخستين كسى است كه مذهب غاليه را به وجود آورد.

و چون شنيدكه حضرت على علیه السلام را شهيد كرده اند منكر شد و گفت على نه كشته شده و نه مرده است و اصولا مرگ ندارد و او دوباره رجعت خواهد كرد و زمين را پر از عدل و داد نمايد پس از اينكه پر از ظلم و جور شده باشد.

او اعتقاد به تناسخ و دور از اين دنيا داشت و قيامت و بعث و حساب، بهشت و جهنم را باور نداشت .

او على را خدا ميدانست و پيروانش نيز ائمه را خدايان و ملائكه و انبياء و پيامبران ميدانستند.

برخى نوشته اند كه تمامى فرق غاليه از سبائيه نشأ ت گرفته اند، اما چنانكه گفتيم اصولا اصل داستان عبدالله بن سبا خود افسانه اى بيش نيست و آنچه در مورد او گفته اند ساخته ء ذهن دشمنان فرقه هاى غاليه است (الفرق الشيعة، 22، المقالات والفرق، 44 - 45، مقالات الاسلاميين، 15، الفرق بينالفرق، 18، 143)، 2) بيانيه : پيروان بيان بن سمعان تميمى كه معتقدند خداوند به صورت انسان ظاهر ميشود و او نيز هلاك ميگردد و جز وجه او باقى نميماند، بسيارى از بيانيه او را پيامبر ميدانستند و يا اينكه ميگفتند ابوهاشم عبدالله بن محمد حنيفه او را به امامت منصوب كرده است، بيان به دست خالد بن عبدالله قسرى كشته شد (مقالات الاسلاميين، 5 - 6)، 3) مغيريه : پيروان مغيرة بن سعيد عجلى، آنها معتقد بودند كه معبود آنان مردى است از نور كه بر سر تاج دارد و داراى اعضاء و جوارح است .

4) منصوريه : پيروان ابو منصور هستند و معتقد بود كه به آسمان عروج كرده و معبود با دست خويش سر وى را مسح كرده و او را مأ مور تبليغ در زمين كرده است .

او معتقد بود كه آل محمد همان آسمان است و شيعه نيز زمين، آنان ضمن انكار قيامت تمام محرمات را حلال ميدانستند، 5) جناحيه : پيروان عبدالله بن معاوية بن عبدالله بن جعفر ذوالجناحين، وى ميگفت علم نيزچون گياهان و درختان در دل ميرويد و ارواح داراى تناسخ هستند، و روح خداوند در آدم و سپس در پيامبران حلول كرده و در آخر نيز در جسم وى حلول كرده است، 6) خطابيه : پيروان ابوالخطاب بن ابى زينب اسدى .

او امامان را پيامبران جديدميدانست و ميگفت : هر زمان دو پيامبر يكى ناطق و يكى صامت در ميان مردم هستند، محمدصلی الله علیه و آله پيامبر ناطق و على علیه السلام صامت بود و پس از محمد(ص )، على علیه السلام پيامبر ناطق و امام ديگر صامت بود و به همين ترتيب او امام جعفر صادق علیه السلام را خدا ميدانست .

خطابيه پس از مرگ ابوالخطاب به پنج فرقه تقسيم شدند ( خطابيه )، 7) مخمسه :كه سلمان فارسى، مقداد، عمار، ابوذر و عمر بن اميه ضمرى را از جانب خداوند مأ مور اداره ء جهان ميدانستند، 8) غرابيه : اعتقاد داشتند كه خداوند جبرئيل را به سوى على علیه السلام فرستاد و او در اثر شباهت بسيار زياد على و محمد صلی الله علیه و آله كه به شباهت يك غراب (كلاغ ) به غراب ديگر ميمانست اشتباه كرده و رسالت را به محمدصلی الله علیه و آله سپرد، 9) ذميه : اينان محمد پيامبر اسلام را سرزنش ميكردند زيرا اعتقاد داشتند كه على، محمدصلی الله علیه و آله را به سوى مردم فرستاد تا انسانها را به سوى على علیه السلام دعوت كند اما محمد صلی الله علیه و آله مردم را به سوى خود فرا خواند، 10) مفوضه يا تفويضيه : اعتقاد دارند كه خداوند امور و تدبير عالم را به محمدصلی الله علیه و آله سپرد، و او خالق جهان و مدبر اول است و محمدصلی الله علیه و آله نيز پس از خود امور جهان و تدبير عالم را به على علیه السلام واگذار كرد و او مدير ثانى است، 11) شريعيه : پيروان فردى به نام شريعى .

اينان اعتقاد دارند كه خداوند در پنج نفر ظهور و تجلى كرده است و آن : محمد، على، فاطمه، حسن و حسين علیه السلام و همگى آنها از آلهه هستند و براى آنان اضدادى وجود دارد كه عبارتند از: ابوبكر،عمر، عثمان، معاويه و عمر بن العاص، شريعى معتقدبود كه خداوند در او حلول كرده است، 12) نميريه،: پيروان نمير كه از پيروان شريعى بوده است، او خليفه ءشريعى بود و پس از او مردم را به سوى خود دعوت كرد.

13) حربيه : پيروان عبدالله بن عمرو بن حرب كندى، اينان اعتقاد داشتند كه روح ابو هاشم بن حنفيه در وجود عبدالله بن حرب حلول كرده است وابوهاشم او را به عنوان امام منصوب نموده است .

14) غلبائيه : پيروان غلباء بن اردع اسدى يا اوسى كه على علیه السلام را خدا و از حضرت محمدصلی الله علیه و آله برتر ميداشت .

15) نصيريه : منسوب به نصير يا ابن نصير كه آنها را نصاريه و علويه نيز ميگويند: اين فرقه را برخى از فروع سبائيه به شمار آورده اند.

آنان على را جاودان و پايدار در طبيعت الهى ميدانند.

نصيريه از قرن پنجم از شيعه ء اماميه منشعب شدند و بعدها در شمال غربى سوريه سكونت گرفتند، تعاليم نصيريه عبارت است از آميزه اى از عناصر عقائد شيعى و مسيحى و اعتقادات مردم پيش از اسلام .

آنان خدا را ذاتى يگانه ميدانند كه از سه اصل لا يتجزى تركيب يافته به نامهاى : معنى، اسم باب، اين تثليث در وجود انبياء تجسم و تجلى يافته و آخرين تجسم آن با ظهور اسلام مصادف شد، كه وجود على علیه السلام، محمدصلی الله علیه و آله و سلمان فارسى ظهور و بروز كرد و اين تجسم آخر با حروف كلمه (عمس ) نشان ميدهند كه حرف اول نام آن سه بزرگوار است .( نصيريه ) 16) دروزيه : پيروان فردى كه ملقب به درزى (خياط) بوده و گويا نام وى محمد بن اسماعيل و به قولى ايرانى الاصل وملقب به نشتكين بوده است و در آغاز از باطنيان اسماعيلى به شمار ميرفته است .

اودر 408 ق به مصر رفته و با حمزة بن على زوزنى كه وى نيز گويا ايرانى الاصل بوده طرح دوستى ريخته است، زوزنى در دستگاه الحاكم بامرالله ششمين خليفه ء فاطمى بسيار مقرب بوده است و درزى به كمك او به دربار الحاكم راه يافت، سپس با هميارى فردى به نام على بن احمد صبا كه مؤذن بوده مذهبى به نام مذهب توحيد ايجاد كرد.

درزى ظاهرا نخستين فردى است كه قائل به الوهيت الحاكم بامرالله شد و ميگفت كه : عقل كلى در آدم ابوالبشر حلول كرده و به صورت او تجسد پيدا نموده و از وى به ساير انبياء انتقال يافته تا به حضرت محمدصلی الله علیه و آله و امامان و خلفاى فاطمى رسيده است .

او كتابى در اين باب نوشت و بر مردم فراخواند، وى ازدواج با محارم و ميخوارگى را روا ميدانست و قائل به تناسخ بود، در اثر ابراز اين عقائد مجبور به مهاجرت از مصر شد و به شام رفت و به دست غلامان ترك كشته شد.

17) على الهيان : برخى اين گروه را با نصيريه و يا ديگر گروههاى غلاة يكى دانسته اند كه درست نيست، زيرا فقط در اعتقاد به الوهيت حضرت على علیه السلام با ديگر فرق غلاة و نصيريه مشتركند ولى ديگر عقائيد آنان سخت با هم اختلاف دارد.

اينان مهمترين گروههاى غلاة هستند كه ديگر فرقه ها و شاخه هاى غلاة از آنان منشعب شده اند.

برخى گروههاى غلاة را تا 100 فرقه نيز شمرده اند.

بايد دانست كه فرقه هاى غلاة و بسيارى از شاخه هاى آن از ديگر فرق شيعى هم منشعب شده اند مثلا از فرقه هاى زيديه، اسماعيليه، كيسانيه و حتى از شيعه ء اثنى عشريه .

اين نكته نيز قابل ذكر است كه انتساب بعضى فرقه هاى ساخته ء ذهن دشمنان مانند: هشاميه، پيروان هشام بن حكم،زراريه، پيروان زرارة بن اعين، شيطانيه، پيروان مؤمن الطاق و مفضليه پيروان مفضل نصيرى صاحب توحيد المفضل به غلاة نه تنها درست نيست بلكه از روى دشمنى و عداوت انجام گرفته و اين افراد از شاگردان امام صادق علیه السلام و پيروان ائمه علیه السلام بوده اند و خود گروه و فرقه و پيروى نداشته اند، سياست بنى عباس و دشمنان شيعه و امامان اقتضا داشته است كه اينان را با انتساب به غلاة بدنام سازند (فرق الشيعة، نوبختى، 28 - 46، المقالات والفرق، اشعرى، 42 - 64، مقالات الاسلاميين، 5 - 16، الفرق بين الفرق، 143 - 154، التبصير فيالدين، 124 - 128، الملل والنحل، 1/173 - 190، اعتقادات فرق المسلمين، فخر رازى، 57 - 61، الفرق الاسلامية، كرمانى، 33 - 49، تبصرة العوام، 167 - 180، مذاهب الاسلامين، 2/509 - 645، دائرة المعارف الاسلامية، 9/193 به بعد).

ج ) كيسانيه، در مورد علت نامگذارى اين فرقه به كيسانيه اختلاف نطر است، برخى نوشته اند كه اينان پيروان كيسان مولى امير المؤمنين علیه السلام هستند.

و كيسان شاگردمحمد بن حنفيه بود اما از امام حسن و امام حسين علیه السلام و از محمد علوم مختلف از جمله علم تأ ويل و باطن و علم آفاق و انفس آموخت و سپس به امامت محمد قائل شد و براى محمد مراتب و درجاتى قائل شد كه خارج از حد وى بود (الملل والنحل، 1/147).

بعضى نوشته اند كه كيسانيه پيروان مختار بن ابى ثقفى هستند، زيرا مختار ملقب به كيسان بود از اين رو كيسانيه خوانده شده اند.

شمارى هم نوشته اند كه فرمانده پليس (شرطه ) مختار، كيسان نام داشته و مكنى به ابو عمران بوده است و او دراعمال خود بسيار افراط ميكرد و محمد را وصى حضرت على علیه السلام ميدانست و مختار را نائب او معرفى ميكرد و كسانى كه على علیه السلام را از مقام خود بركنار كردند از اهل صفين و جمل همگى كافر شدند.

او معتقد بود كه جبرئيل بر مختار وحى ميآورد ( فرقالشيعة، 23 - 24).

عقائد مشترك كيسانيه : تمام فرق كيسانيه داراى عقائدى مشترك هستند كه عبارت از: اعتقاد به امامت محمد بن حنفيه فرزند على بن ابيطالب علیه السلام با عقيده به مسأ له بداء، اعتقاد به تناسخ و حلول، اعتقاد به رجعت و اعتقاد به نوعى غلو در حق ائمه و پيشوايان خويش .

غير از اينها هر يك از اين فرق داراى اعتقادى خاص نيز هستند كه ذيل هر فرقه به آن اشاره خواهد شد.

كيسائيه پس از درگذشت محمد بن حنفيه به دو شعبه تقيم شدند: دسته اى مرگ محمد را انكاركردند و گفتند كه وى نمرده و نميميرد و زنده است اما غائب شده و در كوه رضوى پنهان است تا روزى كه به او امر شود و طهور كند، اين دسته وى را همان امام منتطر ميدانند، از اين رو هيچكس را پس از وى امام نميدانند.

گروه ديگر از كيسانيه مرگ محمد را باور كرده و پسر وى ابوهاشم عبدالله بن محمد را به امامت برگزيدند و اعتقاد به حلول روح محمد در ابو هاشم پيدا نمودند.

مهمترين فرق كيسانيه عبارتند از: 1) فرقه اى كه اعتقاد دارند على علیه السلام به امامت محمد فرزند خود تصريح كرده و او را به جانشينى خود انتخاب نموده است اينان معتقدند كه در جنگ جمل على علیه السلام پرچم جنگ را به محمد سپرد (مقالات الاسلاميين، 18) در حاليكه برادرانش حسن و حسين علیه السلام نيز در آن جنگ بودند (المقالات والفرق، اشعرى، 21)، از اين جهت او را جانشين بلافصل على ميدانند.

2) فرقه ء دوم معتقدند كه محمد پس از برادرانش حسن و حسين علیه السلام به امامت رسيد، زيرا حسين علیه السلام در موقع خروج از مدينه محمد را به عنوان وصى و جانشين خود انتخاب كرد (مقالات الاسلاميين، 19، التبصير فيالدين، 31 ).

3) فرقه ء سوم معتقدند كه محمد همان امام مهدى علیه السلام است وهيچ كس از اهلبيت على علیه السلام نبايد با او مخالفت كند و حتى حسن و حسين علیه السلام نيز با اجازه ء او بود كه صلح و يا جنگ كردند وگرنه هلاك ميشدند و او زنده است و در كوه رضوى پنهان است و سبب غيبت او از خلق را خدا ميداند (مقالات الاسلاميين، 19، المقالات والفرق، 26) اينان به نام كربيه پيروان ابو كرب ضرير ميباشند.

4) برخى معتقدند كه چون محمد بن حنيفه تسليم عبدالملك بن مروان شد و با او بيعت كرد و همچنين با ابن زبير نيز بيعت كرد، از اين رو در كوه رضوى زندانى است و شكنجه ميبيند (مقالات الاسلاميين، 20).

5) مختاريه : پيروان مختار بن ابى عبيده ثقفى،برخى نوشته اند كه مختار نخست از خوارج بود، سپس زبيرى و از طرفداران ابن زبيرگرديد و پس از آن شيعه شد و سپس كيسانى گرديد و قائل به امامت محمد بن حنفيه شد و مردم را به سوى او دعوت كرد، و خود را از ياران محمد و از داعيان او شمرد و كلماتى مسجع بر زبان ميراند و علومى باطل را اظهار ميكرد و چون محمد بن حنفيه از قضيه ء وى مطلع شد از او بيزارى جست اما مردم به دو دليل به او گرويدند: يكى آنكه وى منسب به محمد بن حنفيه بود و ديگرى آنكه به خونخواهى امام حسين علیه السلام قاتلين وى را مجازات كرد (الملل والنحل، 1/147 - 148).

برخى نوشته اند كه محمد بن حنفيه، مختار را حكومت عراقين داد تا از قاتلان امام حسين علیه السلام انتقام بگيرد و او بود كه مختار را كيسان ناميد از اين رو كيسانيه را مختاريه هم مينامند (فرق الشيعه، 26 ).

6) هاشميه، پيروان ابو هاشم عبدالله بن محمد حنفيه، اينان مرگ محمد بن حنفيه را باور كرده و پس از وى به امامت فرزند او ابو هاشم اعتقاد پيدا كردند و گفته اند كه محمد همه ء اسرار را به ابوهاشم منتقل ساخته است (الملل والنحل، 1/150 - 151) اين گروه پس از مرگ ابو هاشم به 4 يا 5 دسته ء ديگر تقسيم شدند.

برخى نوشته اند كه عده اى از فرق غلاة مانند سپيد جامگان خراسان كه پيروان مقنع بودند و فرق خرمدينيه، خرميه از كيسانيه پيدا شدند (فرق الشيعة، 35، الملل والنحل، 1/154).

7) شمارى از كيسانيه پس از مرگ محمد بن حنفيه به امامت على بن الحسين زينالعابدين امام سجادعلیه السلام اعتقاد پيدا نموده و مستبصر شدند (مقالات الاسلاميين، 23، التبصير فيالدين، 31) كه از آن جمله ميتوان سيد اسمعيل حميرى را نام برد كه نخست كيسانى مذهب بود، اما بعدا مستبصر شده و به امام سجادعلیه السلام پيوست .

د) زيديه : پس از رحلت امام زين العابدين علیه السلام بار ديگر شيعيان اختلاف پيدا كردند و به دو فرقه ء ديگر تقسيم شدند، دسته اى از شيعيان امامت امام باقرعلیه السلام را پذيرفتند و دسته اى ديگر از آنان اعتقاد به امامت زيد بن علی بن حسین برادرش پيدا كردند، اينان اعتقاد دارند كه امامت منحصر در اولاد فاطمه (س ) است .

و در غير آنان جايز نيست، ولى ميگويند آن كس از اولاد فاطمه (س ) كه شجاع و سخى باشد و خروج كند و ادعاى امامت داشته باشد و مردم را به سوى خود دعوت كند امام است و اطاعت او واجب، خواه از اولاد امام حسن علیه السلام باشد و خواه از اولاد امام حسين علیه السلام.

فرقه هاى اصلى زيديه را برخى سه فرقه دانسته اند و بعضى آنها را 6 فرقه و شمارى هم فرقه هاى اصلى زيديه را 8 فرقه دانسته اند (مقالات الاسلاميين، 132، مروج الذهب، 3/208، الملل والنحل، 1/155، 157، اعتقادات فرق المسلمين، 53-52، الفرق الاسلامية، 57).

اين فرقه ها كه بيشترينشان را مسعودى نام برده است عبارتند از: جاروديه، مرئيه، ابرقيه، يعقوبيه، عقبيه، ابتريه (تبريه )، جريريه، يمانيه كه از آنها فرقه هاى ديگرى منشعب شده اند و مهمترين اين فرقه ها عبارتند از: 1) جاروديه، پيروان ابوالجارود زياد بن منذر عبدى، وى معتقد بود كه پيامبر صلی الله علیه و آله در باره ء على علیه السلام به وصف، نص و تصريح كرده است ولى نام نبرده است و امت در شناخت على علیه السلام به عنوان امامى كه پيامبر توصيف كرده بود كوتاهى كردند، آنها در شناخت موصوف كوتاهى كردند گرچه اوصاف را شناختند و از اين جهت گمراه شدند و با ابوبكر و عمر بيعت كردند و لذا كافر شدند، اين عقيده ء ابوالجارود مخالف با نطريه ء زيد بود و زيد را به امامت قبول نداشت، آنان على علیه السلام را برتر از همه ء مردم پس از پيامبر ميدانستند، جاروديه را جزء فرقه ء اقوياء زيديه نام برده اند، فرقه هاى ديگر زيديه مانند سليمانيه و تبريه اين فرقه را تكفير كرده اند، بغدادى نيز جاروديه وشاخه هاى منشعب از آن را تكفير كرده است (مقالات الاسلاميين، الفرق بينالفرق، 23 - 24، الملل والنحل، 1/157، التبصير فيالدين، 29)، 2) سليمانيه، يا جريريه، پيروان سليمان بن جرير رقى از متكلمان زيديه، كه گمان دارند امامت شورائى است و اجماع دو نفر از برگزيدگان مسلمين و از اهل حل و عقد بر امامت مفضول در حاليكه فاضل و افضل وجود دارند درست است، و به همين دليل اعتقاد دارند كه بيعت با ابوبكر و عمر خطا بود اما آنها مستحق فسق نيستند، زيرا باختيار و اجتهاد امت انجام گرفت، ولى در باره ء عثمان اعتقاد دارند كه وى به دليل كارهايش و هم چنين عائشه و طلحه و زبير كافرند، سليمان به رافضه هم طعن ميزد كه به تقيه و بداء قائلند (مقالات الاسلاميين، 68، الملل والنحل، 1/159 - 160، تبصرة العوام، 186)، 3)بتريه يا ابتريه كه گاهى آنها را صالحيه نيز مينامند، پيروان حسن بن صالح بن حسن و كثير النوى معروف به ابتر، كه آنها را به جهت انتساب به حسن بن صالح، صالحيه و به دليل پيروى از كثير ابتر، بتريه يا ابتريه گويند، اينها در مذهب و قول به امامت با سليمانيه متفقند اما در باره ء عثمان از اظهار نطر خوددارى كردند كه آيا وى مؤمن است يا كافر، اما على را افضل مردم پس از پيامبر صلی الله علیه و آله ميدانستند.

اينان در اصول به رأ ى معتزله و در فروع به مذهب ابوحنيفه و در برخى مسائل پيرو شافعى و شيعه ء امامى هستند، و رجعت اموات را به دنيا انكار كرده اند (مقالات الاسلاميين، 69، الملل والنحل، 1/161 - 162).

بغدادى نوشته است كه اينان نزد عامه و اهل سنت بهترين اصناف زيديه هستند، و آنها را از ضعفاء فرق زيديه دانسته اند (الفرق بينالفرق، 73 ).

4) نعيميه، پيروان نعيم بن يمان كه گمان دارند على مستحق امامت بود ولى خلافت ابوبكر و عمر هم بر خطا نبود و امت در اين مورد خطا نكردند اما در اينكه ترك افضل نمودند خطاكارند، اينان از عثمان تبرى جسته و او را كافر ميدانند (مقالات الاسلاميين، 69، تحفة اثنى عشريه،114).

5) صباحيه از ياران صباح المزنى كه از ابوبكر و عمر تبرى جستند و به رجعت نيز عقيده داشتند (المقالات والفرق، 71).

6) يعقوبيه، پيروان يعقوب بن عدى كوفى كه منكر رجعت هستند و از كسانى كه اعتقاد به رجعت دارند بيزارى جسته اند و ابوبكر و عمر را به امامت قبول دارند (مقالات الاسلاميين، 69، تاريخ مذاهب الاسلام، 309).

7) عجليه، پيروان هارون بن سعيد عجلى هستند و آنها را نيز از ضعفاء زيديه به شمار آورده اند.

8) مغيريه، پيروان مغيرة بن سعيد كه پس از محمد بن عبدالله بن حسن قائل به امامى ديگر نيستند، ولى مغيره را امام ميدانستند و گفتند امامت از آل على علیه السلام پس از ابوجعفر محمد بن على علیه السلام خارج شد و به مغيره رسيد و ديگر امامى نيست تا محمد بن عبدالله بن حسن كه زنده است خروج كند و او مهدى است، بعدها مغيريه به نبوت مغيره اعتقاد پيدا كردند، مغيره مدعى زنده كردن مردگان بود و به تناسخ نيز اعتقاد داشت (المقالات والفرق، 73،76، 77 و قس : فرقالشيعه، 41، 59 - 60).

9 ) مخترعه، كه قائل به امامت على علیه السلام بودند با نص خفى و ابوبكر و عمر را خطاكار ميدانستند ولى تفسيق نميكردند.

اينكه آنان را مخترعه ناميده اند از آنجهت است كه اعتقاد داشتند كه خداوند اعراض را در اجسام اختراع ميكند (المنية والامل، 92).

10) مطرفيه، پيروان مطرف بن شهاب كه در برخى از مسائل اصولى با زيديه فرق دارند و زيديه آنها را تكفير كرده اند ولى فرقه اى از زيديه شمرده ميشوند (المنية والامل، 91).

11) دكينيه، پيروان فضل بن دكين، كه اعتقاداتشان شبيه به مذهب جاروديه است و اختلافى كه با جاروديه دارند اين است كه اينان تنها طلحه و زبير و عايشه را تكفير ميكنند، اما بقيه ء صحابه را به نيكى ياد كرده اند (تحفة اثنى عشرية، 14).

12) خشبيه، پيروان خلف بن عبدالصمد، كه چون با چوب و عصا عليه حاكم وقت شوريدند آنها را خشبيه گفته اند، اينها امامت را در اولاد فاطمه شورائى ميدانند (تحفة اثنى عشرية، 14 - 15)، 13) حسينيه، پيروان حسين بن على بن حسن بن حسن بن حسن معروف به صاحب الفخ كه در جائى به نام فخ در شش ميلى مكه خروج كرد و به دست عيسى بن موسى كشته شد و معتقدند كه هركس از آل محمدصلی الله علیه و آله دعوت به الله كند همو امام مفترض الطاعة است اما ائمه را نيز به اين ترتيب ميدانند، على علیه السلام امام حسين، زيد بن على، يحيى بن زيد، عيسى بن زيد، محمد بن عبدالله، و پس از او هركسى كه به طاعت الله مردم را فرا خواند (فرق الشيعة، 58.

مقالات الاسلاميين، 74، مقاتل الطالبين، 150-161)، 14) ادريسيه، پيروان ادريس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن على بن ابيطالب علیه السلام مؤسس دولت ادارسه در مغرب و شمال آفريقا كه در 175 ق / 791 م ظهور كردند و دولت ادريسيان را بوجود آوردند.

پيروان حسن بن زيد بن حسن بن على علیه السلام كه در 250 ق /864 م در طبرستان خروج كرد.

16) قاسميه، از ياران قاسم بن ابراهيم طباطبا رسى (متوفى 264 ق ) كه فرزندان وى از جمله، الهادى الى الحق يحيى بن حسين موفق شدند دولت زيديه را در يمن تأ سيس كنند.

غير از اينان فرقه هاى ديگرى نيز مانند: ذكيريه از ياران ذكير به صفوان و ابرقيه از ياران عباد بن ابرق كوفى و مرثيه را ميتوان نام برد (مروج الذهب، 3/208، بيان الاديان، 157، مشارق انواراليقين، 210).

هـ) اسماعيليه، بزرگترين فرزند امام صادق علیه السلام اسماعيل نام داشته است، امام صادق علیه السلام به او بسيار علاقه داشت و به او احترام ميگذاشت گرچه از بعضى روايات كه درباره ء وى آمده استفاده ء ذم وى ميشود ولى علماى شيعه او را بزرگ شمرده اند و شيخ طوسى و را جزء رجال امام صادق و اصحاب وى شمرده است و با توجه به علاقه اى كه امام صادق علیه السلام به او داشته او مردى جليل القدر بوده است و از امام صادق علیه السلام در باره ء امامت او سئوال شد و حضرت نفى كرد (رجال شيخ، 146، معجم رجال الحديث،3/124 - 126).

پس از رحلت امام صادق علیه السلام عده اى به امامت اسماعيل باقى ماندند و گفتند پس از او امامى نيست، و برخى هم گفتند اسماعيل هنگام مرگ پسرش محمد را به عنوان امام معرفى كرده است و يا اينكه امام صادق علیه السلام محمد سبط خود را به عنوان امام معرفى كرده است و اين گروه ها به نام اسماعيليه معروف شدند.

آنها را در بلاد مختلف به نامهاى : باطنيه، تعليميه، ملاحده، سبعيه، حشيشيه، اساسيه و قرامطه نيز معرفى كرده اند كه در جاى خود ذكر خواهند شد.

برخى هم اسماعيليه را همان خطابيه دانسته اند زيرا معتقدند كه ابوالخطاب محمد بن ابى زينب اسدى دخالتتامى در تأ سيس مذهب اسماعيليه داشته است و لذا اسماعيليه خالص را همان خطابيه معرفى كرده اند (فرق الشيعة، 64، 67، 76.

المقالات والفرق، 80 - 83).

دسته اى هم طرفداران ميمون فداح و پسرش عبدالله كه از مردم خوزستان بودند و جزء اصحاب امام صادق علیه السلامبودند ولى بعد در اثر آميزش با ابوالخطاب به مذهب غلو گرائيد و طرفدار اسماعيل و پسرش محمد بن اسماعيل شد و او را مؤسس مذهب اسماعيليه و باطنيه معرفى كرده اند (اعتقادات فرق المسلمين، 78 ).

پس از وفات امام صادق علیه السلام گروهى كه به امامت اسماعيل اعتقاد داشتند به دو فرقه ء اصلى تقسيم شدند: الف ) اسماعليه خاص، كه اعتقاد داشتند به اينكه اسماعيل در زمان پدرش امام بود و غائب شد و او امام هفتم شيعه است و پس از وى امامى نيست و اصطلاحا واقفه نيز ناميده ميشوند زيرا در امامت اسماعيل توقف كردند و گفتند او امام غائب و مهدى است و خروج خواهد كرد.

ب ) اسماعيليه عام كه مرگ اسماعيل را باوركردند و گفتند كه پيش از مرگ فرزند خود محمد را به جانشين خود تعيين كرد و امام هفتم آن طائفه محمد بن اسماعيل است (فرق الشيعه، همانجا، المقالات والفرق،83 - 85).

آمار زيادى از كتب، فرق اسماعيليه را جزء فرق اسلامى و يكى از مذاهب شيعى دانسته اند بهرحال سير تحول و تغييراتى كه در مذهب اسماعيليه پيش آمده را ميتوان به سه دوره ء اصلى تقسيم كرد: 1) دوره ء ائمه ء مستور، كه از زمان محمد بن اسماعيل آغاز ميگردد و از اين جهت اطلاع دقيقى از زندگى محمد و امامان مسور دردست نيست .

و در باره ء محمد نوشته اند كه اسماعيليه اختلاف پيدا كردند برخى گفتند كه : او غائب شده و نمرده است و معتقدند كه رجعت خواهد كرد ولى دسته اى هم گفتند كه : محمد مرده است و امامت پس از وى به ديگر ائمه ء مستور ميرسد و اسامى ائمه ء مستور را به اين شرح نوشته اند: محمد بن اسماعيل، احمد، حسين، على،محمد، قائم كه اينان را ائمه ء مستقر نيز خوانده اند (الملل والنحل، 1/168، فرهنگ فرق اسلامى، 49 - 50).

در اين دوره امامان مستور بوسيله ء دعاة و حجتهاى خويش با مردم ارتباط داشتند و آنان دعاة خود را به حوزه هاى مختلف حكومت اسلامى گسيل ميداشتند و آنان مردم را به سوى ائمه ء مستور دعوت ميكردند اين دوره از حدود سال 143 ق آغاز شد و تا مدت يك قرن و نيم به طول انجاميد.

امامان مستور به دو دسته تقسيم شده اند، امام مستودع كه حق واگذارى امامت به فرزندان و ديگران را ندارد و امام مستقر كه از تمام امتيازات برخوردار است (جهانگشاى جوينى، 3/149).

2) دوره ء دوم، كه از طهور عبيدالله مهدى در مغرب و تشكيل حكومت عبيديه ء، در 297 ق در آنجا آغاز ميشود و نيم قرن بعد يعنى در 356 ق فاطميان، مصر و شام را بر متصرفات خود افزودند و جوهر سردار ايشان مصر را از كف امير صغير اخشيدى بيرون آورد و پس از آن شام جنوبى فتح شد و در 381 ق حلب را مسخر كردند، پايتخت آنان نخست المهديه نزديك تونس بود و سپس به قاهره انتقال يافت فاطميان اسماعيلى تا 567 ق حكومت مقتدرى در مصر داشتند و پس از آن منقرض شدند (الكامل، 8/24 به بعد).

اسماعيليه و فاطميان در اين دوره به بلاد دور و نزديك به محل خلافت آنان مانند عراق در ايران نيز رفتند حسن صباح در زمان خلافت مستنصر فاطمى از او اجازه گرفت كه به ايران رفته و دعوت آنان را آشكار سازد مستنصر به او اجازه داد و او در 487 ق بر قلعه ء الموت دست يافت و سالها در آن قسمت به حكومت پرداخت و در 518 ق درگذشت پس از وى يكى از شاگردانش به نام كيا بزرگ به جاى او نشست و خاندان كيا به عنوان باطنيه ء ايران تا برافتادند و در 654 ق زمان حمله هلاكو به قلاع الموت حكومت ميكردند كه با حمله مغولان به آنجا اين سلسله جهانگشاى جوينى، 3/311 - 334).

3) دوره ء سوم، كه از برافتادن فاطميان در مصر و صباحيان در ايران آغاز ميگردد و تا عصر كنونى ميرسد كه در اين دوره ء اخير اسماعيليه بيش از پيش به شاخه ها و فرق مختلفى تقسيم ميگردد، و در اين دوره اسماعيليه تا كنون نتوانسته اند دولت مستقلى را تشكيل دهند.

عقائد مشترك اسماعيليه: آنان معتقدند كه ذات پروردگار از دائره ء وهم و فكر و عقل برتر است و ما در باره ء وجود و عدم، زنده و مرده، قادر و عاجز، عالم و جاهل، متكلم يا ساكت، بينا و نابينا، شنوا يا كر بودن خداوند نميتوانيم اظهار نظر كنيم چنانكه در باره ء صفات و تعيين حد آنها در باره ء خداوند نفيا و اثباتا نظرى نميتوانيم اظهار كنيم، صدور عقل كل از كلمه ء امر به طريق ابداع است و صدور موجودات روحانى و جسمانى كه توسط عقل و نفس از امر خداوند به طريق ابداع و انبعاث است، مظهر عقل كل در اين عالم وجود ناقص است .

ناطقان همان پيامبران اولوالعزم هستند و شمار آنان هفت است و هر ناطقى را يك وصى است و وصى را امام نامند، ناطق نخستين حضرت آدم بود كه وصى او شيث بود، ناطق دوم نوح و وصى او سام و ناطق سوم ابراهيم و وصى او اسماعيل، ناطق چهارم موسى و وصى او يوشع، ناطق پنجم عيسى و وصى او شمعون، ناطق ششم محمد و وصى او على و ناطق هفتم اسماعيل بن جعفر صادق بود كه قائم است .

ناطق، واضع شريعت جديد و ناسخ شريعت قديم است، اساس يا وصى، عالم به علم تأ ويل شريعت است و وظيفه ء او بيان اسرار و باطن شريعت ميباشد.

آنان معتقد به بهشت و دوزخ جسمانى نيستند، ولى براى مبتديان اين كلمات را به معنى معمول آن تفسير ميكردند.

همه ء فرق اسماعيلى به امامت اسماعيل اعتقاد دارند و معتقدند كه هر امامى بنص امام قبل از خود اين مقام را ميپذيرد و امامان نصا بعد نص انتخاب ميشوند، پيامبر صلی الله علیه و آله على علیه السلام را و او حسن علیه السلام و او حسين علیه السلام و او على بن حسين علیه السلام و او محمد بن على علیه السلام و او جعفر بن محمدعلیه السلام و او اسماعيل را به نص صريح به امامت برگزيدند، زمين در هيچ زمانى خالى از حجت و حى قائم نيست خواه در ظاهر باشد يا در باطن و مستور، و آنكسى كه امام زمانش را نشناسد و يا بيعت امامى در گردنش نباشد در جاهليت مرده است، آنان ابوبكر و عمر و عثمان و بيشتر صحابه را كافر ميدانند (مقالات الاسلاميين، 26، الفرق بين الفرق،152، الملل والنحل، 1/ 192 - 193، دائرة المعارف الاسلامية، 2).

شيوه ء دعوت و درجات آن : در مذهب اسماعيليه براى دعوت شيوه اى خاص رعايت ميشود و مراتب و درجاتى در دعوت داعيان وجود دارد كه بطور خلاصه عبارتند از: 1) زرق، يعنى جستجو و تفرس در حال مدعوين است كه آيا قابليت دعوت دارند يا نه .

2) تأ نيس، كه عبارت است از دعوت بر اساس ميل و انس مدعو كه اگر فيالمثل وى ميل به زهد دارد دعوت بر اساس زهد مدعو پايه گذارى ميشود.

3) تشكيك و تعليق، كه پس از انس مدعو با داعى وظيفه ء داعى ايجاد شك در اركان فكرى مذهب مدعو است .

4) ربط، پس از مرحله ء تشكيك كه مدعو در حيرت فرو ميرود براى يافتن پاسخ به داعى مراجعه ميكند و داعى بايد كه او را بپذيرد و به او قسم دهد كه هرآنچه ميشنود مستور و مخفى نگاهدارد و به او بگويد كه جواب تمام سؤالات تو نزد امام است ولى تا به درجه ء لازم نرسيده اى نميتوانى به نزد امام حاضر شوى .

5 ) تدليس، آن است كه نفس مدعو به هريك از داعيان متمايل شد بايد به نزد او هدايت شود.

6) تأ سيس، ايجاد مقدمات لازم جهت پذيرش ظاهرى مدعو است تا او را به باطن رهبرى كند.

7) خلع، كه اسقاط تمامى اعمال و افعال مذهبى از او است .

8) سلخ، خروج از اعتقادات دينى و اركان دين است .

كه در اين مرحله همه ء لذتها بر او مباح ميشود و شريعت براى او تأ ويل ميگردد (الفرق الاسلاميه، 53 - 56).

مهمترين فرقه هاى اسماعيليه عبارتند از: 1) باطنيه، كه گويند همه چيز ظاهر و باطنى دارد ظاهر به منزله ء پوست و باطن به منزله ء مغز است، در باره ء پيدايش اين مذهب و فرقه نوشته اند كه عبدالله بن ميمون قداح و محمد بن حسين دندان و جماعتى ديگر كه چهار بچه نام داشتند همراه با ميمون بن ديصاح قداح در زندان عراق بودند، آنان باهم فكرى مذهب باطنيه را ساختند و چون آزاد شدند هريك از آنان را با براى تبليغ فرقه ء خويش به سوئى رهسپار شدند و براى اينكه مذهبشان رونق پذيرد، عقائد خود عقائد طرفداران اسماعيل بن جعفر و محمد بن اسماعيل درآميختند و به تبليغ آن پرداختند، اين گروه را از طريق بدعت گذار در دين اسلام معرفى كرده اند كه منتسب به اسلام هستند (التبصير فيالدين، 140 - 141).

2) قرامطه، پيروان مردى به نام حمدان بن اشعث قرمط، در باره ء اين فرقه و علت پيدايششان نوشته اند كه هنگاميكه عبدالله بن ميمون قداح از بصره به سلميه گريخت در آنجا با مردى به نام حمدان قرمط آشنا شد كه فردى فرارى بود و حمدان را دعوت به عقيده ء باطنيه ء اسماعيليه كرد و او دعوت را پذيرفت و به سبب هوش و استعدادى كه داشت داعيانى به اطراف كوفه فرستاد، اين فرقه در اواخر قرن سوم هجرى از طرف رئيس اين فقه شخصى كه صاحب الظهور نام داشت و پنهان بود، دولتى در بحرين كه مركز آن الاحساء بود تأ سيس كردند، قرامطه نه تنها در بينالنهرين و خوزستان بلكه در انقلابات بحرين و سوريه و يمن نيز دست داشتند و خطر بزرگى براى خلافت عباسى در بغداد و حتى خلافت فاطميان كه عم عقيده ء آنان در مصر بودند به شمار ميرفتند رهبران آنان بيشتر ايرانى الاصل بودند حمله ء آنان به حاجيان معروف است و در سال 312 ق ابوطاهر جنابى كه جانشين و پسر ابو سعيد جنابى (گناوه اى ) بود به بصره تاخت و غنيمتهاى فراوان بدست آورد.

اصولا حكومت قرمطيان نوعى جمهورى اشتراكى بود (اعتقادات فرق المسلمين، 79، دائرة المعارف الاسلام، 4/687 - 692).

اين فرقه را جنابيه نيز گفته اند (تحفة اثنى عشرية، 15) ( قرامطه )، 3) مباركيه، پيروان مبارك غلام آزاد شده ء اسماعيل بن جعفر، شيخ طوسى او را غلام آزاد شده ء اسماعيل بن عبدالله بن عباس دانسته كه از اصحاب امام صادق علیه السلام بود و مردى كوفى الاصل بوده است .

عقيده ء آنان با باطنيه يكسان است و اختلاف زيادى با آنان ندارند (رجال شيخ طوسى، 310، مقالات الاسلاميين، 26 - 27)، 4) ميمونيه، پيروان ميمون قداح و يا پيروان عبدالله بن ميمون قداح اهوازى كه گويند عمل به ظواهر كتاب و سنت حرام است و معاد را انكار ميكنند (تحفة اثنى عشرية، 15 ) 5) شمطيه، پيروان يحيى بن ابى اشمط، كه اعتقاد دارند پس از امام صادق علیه السلام امامت به هر پنج پسر امام يعنى : اسماعيل، محمد، موسى، عبدالله افطح و اسحاق رسيده است (تحفة اثنى عشرية، 15 )، 6) خلفيه، ياران خلف نامى هستند كه از ميمونيه بود و با حمزه ء خارجى جنگيد، آنان شرط حضور در جنگ را وجود امام و با امام دانند.

او پيشواى خوارج كرمان و مكران بود و نام وى مسعود بن قيس بوده است خلف با ميمونيه درقدر، استطاعت، مشيت خدا اختلاف داشت (الفرق بين الفرق 67، الملل والنحل،1/117)، 7) خلطيه، اينان معتقدند كه آنچه در قرآن و احاديث آمده است از احكامى چون نماز، روزه، زكات، حج و مانند اينها حمل ميشوند بر معانى لغوى و معنائى ديگر ندارند، آنان قيامت و برخى از پيامبران را انكار ميكنند و بر آنها لعنت را واجب ميدانند (تحفة اثنى عشرية، 16)، 8) برقعيه، ياران محمد بن على برقعى كه اعتقاداتشان مشابه با عقائد خلطيه است، اين چند فرقه جز مباركيه بقيه در شمار شاخه هاى قرامطه هستند (تحفة اثنى عشرية، 16)، 9) تعليميه، كه در حقيقت نام ديگر اسماعيليه است، آنان را در خراسان به اين نام خوانده اند، تعليميه معتقدند كه عقليات را نميتوان حجت قرار داد و ناچار بايد حقايق را از راه تعليم از امام معصوم آموخت و در هر عصرى بايد امامى معصوم و غير جايز الخطاء باشد كه لغزش نداشته باشد و علومى كه به او ميرسد به ديگران بياموزد (خاندان نوبختى، 252)، 10) سبعيه، كه از اصول اسماعيليه به شمار ميروند، ايشان را از آن جهت سبعيه گفته اند كه در باب شمار ائمه به هفت دور قائل هستند و امام هفتم را آخر ادوار هفتگانه ميدانند، آنها گويند: انبيائى كه ناطقين به شرايع هستند هفت نفرند: آدم، نوح، ابراهيم، موسى، عيسى، محمد و مهدى و مابين دو رسول هفت كس هستند و اسماعيل بن جعفر از جمله ء اين هفت كس است كه بين محمدصلی الله علیه و آله و مهدى اقامه ء شريعت ميكند.

اين فرقه را اسماعيليه ء خالص نيز ميدانند (فرق الشيعة، 67 - 69، تحفة اثنى عشرية، 16)، 11) مهدويه، كه اين فرقه از اصول اسماعيليه به شمار ميرود و از اين فرقه است كه ملوك و سلاطين و خلفا و ائمه ءاسماعيليه برخاسته اند اينان نخست در مغرب و آفريقا و سپس در مصر و شام و حلب و يمن به حكومت و خلافت رسيدند اينان امامان بعد از اسماعيل را محمد، احمد، محمد، تقى، عبدالله رضى، ابوالقاسم عبدالله، محمد مهدى، احمد قائم بامرالله، اسماعيل بن احمد المنصور بقوة الله، مصر بن اسماعيل المعزلدين الله كه در مصر به امامت و خلافت رسيد سلسله ء فاطميان مصر را بوجود آورد، و سلسله ء آنان تا به عاضدلدين الله از فرزندان مستعلى و اولاد نزار ادامه يافت ميدانند (المقالات و الفرق، 77، تحفة اثنى عشرية، 17).

اين گروه را نخست عبيداللهيه ميناميدند (الفصل ابن خرم، 4/143)، 12 ) مستعلويه، شاخه اى از مهدويه، پيروان ابوالقاسم احمد مستعلى فرزند المستنصر نخست برادرش نزار سپس پسر خود احمد مستعلى را به امامت برگزيد پس از وى مهدويه به دو دسته تقسيم شدند دسته ء اول به امامت مستعلى اعتقاد پيداكردند و به مستعلويه معروف شدند، كه گاهى آنها را مستعليه نيز مينامند، عقائد اين گروه را دعوت قديم مينامند (تحفة اثنى عشرية، 17، مذاهب الاسلاميين، 2/352 - 356) مستعلويه پس از شكست فاطميان به تدريج از مصر به دو كشور يمن و هند مهاجرت كردند و در هند در ايالت گجرات اقامت كردند (همان منبع )، 13) نزاريه، شاخه ء ديگرى از مهدويه كه پس از شكست نزار به دست مستعلى و كشته شدنش به امامت وى باقى ماندند و از مصر و شام به يمن و ايران فرار كردند و در الموت به پيشوائى حسن صباح دولت اسماعيليه ء نزارى را تشكيل دادند، برخى از نزاريه معتقد بودند كه نزار كشته نشده بلكه پنهانى به ايران آمد و همو بود كه دولت نزاريه را در جبال طالقان تأ سيس كرد (تحفة اثنى عشرية، 17، مذاهب الاسلاميين، 2/353 - 369) اين فرقه را مسقطيه و سقطيه نيز مينامند.

14) صباحيه يا حمريه، پيروان حسن بن على بن محمد صباح حميرى كه وى را مؤسس دعوت جديد خوانند در مقابل دعوت قديم كه مربوط به شاخه ء مستعلويه بود.

اين فرقه را از شاخه ء نزاريه نيز ميدانند (اسماعيليه ء الموت، حسن صباح )، 15) ناصريه، پيروان حميدالدين ناصر خسرو قباديانى از دعات بزرگ اسماعيليه در خراسان و طبرستان كه صاحب كتابهاى : وجه دين، دليل المتحيرين و سفرنامه است (اعتقادات فرق المسلمين، 78، تبصرة العوام، 184 )، 16) ابو سعيديه يا جنابيه، پيروان ابو سعيد حسين گناوه اى و پيروان ابو طاهر فرزند ابو سعيد كه پيروان اين دو گروهى از اعراب بدوى و نبطيان و ايرانيان بودند، ابو سعيد دولتى در احساء بحرين تشكيل داد و سرانجام در 301 ق كشته شد، اعتقادات آنان همان اعتقادات قرامطه است و اين گروه شاخه اى از قرامطه به شمار ميروند (تلبيس ابليس، 105، اعلام الاسماعيليه، 53 )، 17) غياثيه، پيروان شخصى به نام غياث كه شاعر و اديب بوده و كتابى در اصول اسماعيليه تأ ليف كرده است و آن را بيان ناميده و در آن معانى وضوء، نماز، روزه و احكام ديگرى را بر روش باطنيه تفسير كرده و گويد مقصود شارع معانى باطنى آنهاست و آنچه عوام الناس فهيمده اند خطاى محض است (تحفة اثنى عشرية، 9)، 18) خنفريه، پيروان على بن فضل خنفرى داعى اسماعيلى در يمن، اينان گويند خنفرى همه ء محرمات را حلال كرده است و مساجد را خراب كرد و دعوى نبوت نمود (حورالعين، 199 - 200)، 19) دروزيه، كه در فرقه ء غلاة گذشت (غلاة و دائرة المعارف الاسلاميه، 9/214 - 219)، 20) بهره شاخه اى از اسماعيليه مستعلويه هستند، كه پس از مستعلى بتدريج به يمن و هند رفتند و به پيروى از مستعلى باقى ماندند و به بهره معروف شدند، كلمه ء بهره در زبان گجراتى به معنى بازرگان است .

بعضى هم معتقدند كه بهره يا بوهرا به اسماعيليانى گفته ميشود كه از سرزمينهاى عربى و مصر و يمن به هندوستان كوچيدند و در 460 ق در آنجا سكونت كردند، نخستين پيشواى آنان شخصى به نام عبدالله يمنى بوده است، پس از او محمد على نامى در 532 ق به هند آمد و رهبرى آنان را به عهده گرفت كه مقبره ء وى در كامياى هند زيارتگاه مردم بهره است .

تا 694 ق 1297 م آنان در حمايت مهاراجگان هندوى گجرات قرار داشتند، اما پس از آنكه مهاراجگان زير سلطه ء پادشاهان دهلى در آمدند، بهره ها مورد آزار مسلمانان سنى مذهب گجرات قرار گرفتند.

در سال 946 ق پيشواى اين فرقه يوسف بن سليمان از يمن به هند مهاجرت كرد و در (سد هپور) اقامت كرد، پيشواى ديگر آنان داوود بن عجب شاه است و در 996 ق / 1588 م بهره ءگجرات داوود بن قطب را به پيشوايى برگزيدند ولى بهره ء يمن با او بيعت نكردند و با شخصى به نام سليمان به امامت بيعت نمودند كه خود را جانشين داوود بن عجب شاه ميدانست اين فرقه را سليمانيه ناميدند.

اما داووديه به چند شاخه تقسيم شدند:الف بهره ء علييه، ب : بهره ء ناكوشيه، كه فرقه ء اخير تحت تاثير عقائد هندوان خوردن گوشت را گناه ميشمردند، ج : جعفريه، كه در عهد مظفر شاهى از سال 1407 م تا 1411 م بر گجرات حكومت ميكرد اين شاخه به مذهب سنت و جماعت گرائيدند.

اين فرقه منسوب به جعفر شيرازى هستند كه در قرن 15 ميلادى ميزيسته است، بهره به دو گروه بزرگ شيعه كه تاجرند و سنى كه كشاورز هستند تقسيم ميشوند، برخى از آنان در بندر گجرات و در برمه به تجارت مشغولند و گروه ثروتمندى را تشكيل ميدهند و سنى مذهبند (مجالس المؤمنين، 2 /149، دائرة المعارف اسلام، 4/351 - 353، فرهنگ فرق اسلامى، 108 - 110) ( بهره )، 21) آقا (آغا) خانيه، شاخه اى از نزاريه و از پيروان آقاخان محلاتى هستند كه اكنون در ايران و هند و برخى جاهاى ديگر وجود دارند ( آقا خانيه ).

اظهار نظر در باره ء عقائد و انديشه هاى كلامى و مذهبى اسماعيليه به چند دليل ممكن نيست، زيرا اولا: كتابهاى آنانكه عقائدشان در آنها تشريح شده هيچوقت در دسترس غير از خود آنان نبوده است حتى در اختيار طبقات پائين اسماعيليه، نيز قرار نداشته است و كتابهايشان نيز مانند عقائدشان مستور و پنهان بوده است .

ثانيا بيشتر اطلاعاتى كه راجع به آنها در كتب فرق آمده است نوع برداشتهايى است كه نويسندگان كتب فرق كه معمولا از دشمنان متعصب و سرسخت آنان بوده اند عرضه كرده اند و طبيعى است كه اين نظرات براى جرح و تعديل آراء و عقائد آنان نميتواند ملاك چندان درستى باشد، ثالثا پيوستن گروهها و افراد معلوم الحال و غير مسلمانان به آنان در زمانهاى مختلف، و پيدايش نوعى افكار و عقائد غلوآميز در ميان آنان راه را براى نقد مذهب آنان بر روى كسانى گشود كه در پى گرفتن نقطه ء ضعف آنان بودند و به همين دليل هم آنها را متهم به زندقه، مجوسيت و خروج از اسلام كرده اند، با اينكه نميتوان بيشتر اين داوريها را در باره ء آنان پذيرفت، بسيارى از انتقادها و اتهامها را هم نبايد ناديده گرفت ( اسماعيليه ).



گمراه دین 310 عمر 310 یا بلاء دین اسلام310 جهل عرب 310ابا جهل در دین 310کفری310 حرامیان 310 نا اهل کل مذاهب310 نامردیه 310اهل نابکار 310اهل نابکار310 درد کل مذاهب310 نا اهل کل مذاهب 310نابکاراهل دین310نیرنگ310 قاصب مذهب الله 310 مذهب ناحق اهل دین 310گره اهل دینه 310 قفل اهل دین 310 قاصب مذهب الله 310 مخالف اهل دین 310 فاسق دینه 310 نیرنگ310 با اهل منافق310 ملعون و پلید اهل دین 310قاصب بکل دین 310 اهل نابکار 310 بمنافق اول 310 ابله منافقا310 جاهل منافق310 حرامیان عمر310 اباجهل دردین310 فاسق دینه310کفری 310 ابله منافقا 310 منکر310نیرنگ310احمقها احمقها 310 بمار زنگی310کلب کلب هار310 ابله منافقا310جاهل منافق310دلیل نفاقه 310کفری310 منکر 310دلیل نفاقه310جهل عرب310جاهل منافق310جهل عرب 310نیرنگ 310 اباجهل در دین 310گمراه دین 310 جاهل منافق 310 کفری310 دلیل نفاقه 310جهل عرب 310 اباجهل در دین 310حرامیان 310 نامردیه 310دزدانه فدک فاطمه 310 منکر 310 وهابیه منافقی 310 ابله منافقا 310 عمر310 فتنه ها 310+231= 541 ظالم 971-430 مقصر = 541 +430 مقصر = 971 ظالم -310 عمر ظالم 971-310 عمر = 661 عثمان - 430 مقصر = 231 ابوبکر نامردیه 310عمر 310 نیرنگ310نمرودی 310 310ابله منافقا 310جاهل منافق 310به ابحد عمر310نیرنگ 310حرامیان 310جاهل منافق 310نمرودی310 گمراه دین310 فاسق دینه 310کفری 310 فاسق دینه 310منکر 310نیرنگ310 عمر310نامردیه310 کفری 310نیرنگ 310گمراه دین310ابله منافقا310 نامردیه310حرامیان 310عمر310منکر 310نمرودی 310نیرنگ310نمرودی310 گمراه دین310 فاسق دینه 310کفری310 قاصبان بدین310حرامزاده پلید310 حرامیان 310بدجنس عالم احمقا 310گبر پلید دین 310 منکر 310سگ هار پلید 310وحشی هاریا 310بابقره 310حاهل منافق 310 بمردک پلید 310حرامزاده پلید310 فاسق دینه310کلب کلب هار310جهل مرکبی 310بمار زنگی 310 رمز زناه310 فسق کلیه310گمراه دین310گمراه دین310 فسق دینها 310گمراه دین 310 جاهل منافق310 فاسق دینه 310 فسق دینها310 دزدان فدکه فاطمه 310دزدان فدکه فاطمه310حرامیان310بی ایمان دین اسلام 310گبرپلید دین310 310 حرامیان310 دقلبازملحد310ببقرها 310بقلدره دینه310کلب کلب هار310 جاهل منافق 310نارجهیما 310سم ری310سامری قوم محمد عمرابن خطاء 310 گمراه دین310جهل مرکبی310با کافرها 310بانادانه دین اسلام310 بمردک پلید310 آشوبا310 دقل بازملحد310کفری310 منکر310سامری310 گمراه دین 310جاهل منافق 310حرامیان 310سم ری 310 سامری قوم محمد و سامری قوم موسی شجره الملعونه بودند 310 منکر 310سگ هارپلید310 310کلب کلب هار310وحشی هاریا310فس قینی310ابله منافقا 310سامری 310سم ری 310 سامری قوم محمد و سامری قوم موسی شجره الملعونه بودند310 سامری310 گمراه دین310 مکرن310حرامیان 310بی ایمان دین اسلام310 عمر 310 گمراه دین 310 منکر 310 کفری 310 نامردیه 310 عمر 310 جاهل منافق 310 حرامزاده پلید 310 رمززناه 310 گمراه دین 310منکر 310نامردیه 310با وهابیه نادان دین حق 310 کفری310 نیرنگ310نمرودی 310سامری310 310مار زنگی 310کفری منکر 310جاهل منافق 310 نامردیه 310عمر 310 سگ مردها310نیرنگ 310نمرودی310سامری310 گمراه دین310 مکرن310 خباثتی1512-1202 سه خلیفه = 310 عمر 310نامردیه 310 منکر310 کفری310نیرنگ 310 عمر310بوگند مردابا 310سگ مرد ها 310 کبر پلید دین 310بقلدره دینه 310نار جهیما 310 جهل عرب 310 اباجهل در دین 310 دلیل نفاق 310 و ابوبکر 231به ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 ابوبکر احمق ملحد 231 احمق ملحد 231 فاسق ابوبکر231 نفاق 231 عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها231 ادیانی جعلی باطل 231 بابی عقلیها231یاابوسفیانی231دورویه 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231 احمق ملحد231 لانه جاسوسیه 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر 231جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند به ابجد اشراردینها772-541= 231 ابوبکر ابوبکر231 نفاق 231 احمق ملحد231 عصیان231فاسق231 قفان231 احمق ملحد 231 قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها 231 بابی عقلیها 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر و عمر 541قاتلی 541 عدواهل بیت 527 +14 معصوم = 541 ابوبکر و عمر 541 عدواهل بیت بوده اند 310بمار زنگی 310

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







+ نوشته شده در یک شنبه 24 آبان 1396برچسب:,ساعت 11:25 توسط برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان اسلامه حق 245 علی 110+ 135فاطمه = 245 و آدرس aaaali110.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.به ابجد اسلامه حق 245 یعنی فاطمه و علی 245 وصی پیامبر 359-231 ابوبکر = 128حسین وزیر پیامبر 476 - 231= 245علی فاطمه 245وصی نبیا 169علی مهدی169 با نماینده بحق محمد علی حسن حسین مهدی 245 اسلامه حق 245 یعنی علی110+ +135= 245 اسلامه حق 245 منظور علی و فاطمه پدر مادر شیعیان میباشنددرود و صلوات خدا بر پدر و مادر شیعیان اهل بیت پیغمبر اسلام |




حکم الله حکم قرآن 553 -541 فتنه ها عمر ابوبکر= 12 امام هویت اسلام 553 -541 عمر ابوبکر = 12 قرآن چهار
مذاهب باطل دردین اسلام خدایی بایداز خجالت بمیرند ده سال است قادر به جواب گویی نیستند
مناظره جاثلیق بزرگ مسیحیان با ابوبکر رکب وبا و شکست ابوبکر خائن منافق قاصب جاه طلب
مناظره مامون خلیفه عباسی با علمای 73 فرقه باطل در حقانیت امام علی
شیعه یعنی اصل مذهب اصل اسلام110مذهب واقعی الله شیعه میباشد 110یگانه مذهب الله محمد علی 385 شیعه385
با کلمه 66 الله 66 زنده 66 یگانه66آگاه جهان 66دادگاه مذهب 66 ادیان66 الله 66 امام و اسلام خود را ثاب
سیزده رجب به ابجد سیزده 86+110علی=196 دین اسلام 196 کلید اسلام196 کلید بدین الله 196 امام کل دین 196
گوهر بحر ولایت علی مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست
گریه و خنده پیامبر اسلام =اصل اسلام 253+132 بدین الله = 385 شیعه 385
دین واقعی جهان اسلام است مذهب واقعی جهان شیعه است
به دو ابجد =مجاهد 70+40اصل ولایت 110 علی 110ولی دین110 مجاهد53 احمد53 علی فاطمه53 آل طاها آل یاسین53
مذهب امام اول ثانی ثالث رابع خامس سادس سابع ثامن تاسع عاشرهادی عشر ثانی عشر253+132 اسلام =385 شیعه
انسان خلیفه خداوند برای کارهای ارزشی قایل است به ابجد انسان کامل253+132 اسلام= 385 شیعه 385
بانوی عترت الله زهراست سرحلقه انبیایو اولیاء زهراست
مومن136 آئینه136علی136به ابجد کبیر وصغیر علی 136 مومن الله202 آئینه الله202 محمد علی202آقای من 20202
امیر المومنین 12 حرف و ابجدش58+12= 70+40 اصل ولایت = 110 علی 110ولی دین 110 دین الهی110 یمین110 اصحا
علی 110+135 فاطمه =245 کلید مذهب اسلام 245 علی فاطمه 245 مذهب الله150+46 نماینده الله محمد علی = 19
قرآن 351 یعنی 132 اسلام +202 محمد علی +17 نماز = 351 قرآن 351+34باکلام حق =385 شیعه
دین الله130+183مذهب اسلام +72دین الله130 +183مذهب اسلام +72 کاملترین مذهب امامت 72بدین ها= آدم داود
پسر قرضاوی مفتی اهل سنت مصر شیعه شد ایجانب تمام دکترین دنیا را به مبارزه علمی علم ابجد ریاضی قرآن دع